مشاراتلغتنامه دهخدامشارات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) بیع و شری . خرید و فروش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مشاراة شود.
مساراتلغتنامه دهخدامسارات . [م ُ سارْ را ] (ع اِ) ج ِ مُسارّة. راز گفتن . در گوشی گفتن : به قاضی سرخس که خویش او بود مسارات می فرستاد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به مسارة شود.
مسایرتلغتنامه دهخدامسایرت . [ م ُ ی َ رَ] (ع مص ) مسایرة. مسایره . با هم رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). برابر رفتن با کسی : مواکب سعادت صاحبی در مسایرت کواکب سعد دولت ، به در حصن بکر رسید. (جوامعالحکایات ج 1 ص 1
مشارطلغتنامه دهخدامشارط. [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مشرط. (دهار). مشاریط. ج ِ مَشرط و مِشراط. (اقرب الموارد) (متن اللغة). و رجوع به مشرط و مشراط شود.