مشاهدهلغتنامه دهخدامشاهده . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) دیدن . (غیاث ). مأخوذ از عربی ، ملاحظه و معاینه و ادراک با چشم و بینش و نگاه ونظر. (ناظم الاطباء). مشاهدت . دیدن . معاینه . دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن <sp
مساعدةلغتنامه دهخدامساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدت . مساعده . یارمندی نمودن . (منتهی الارب ). یاری کردن . (آنندراج ). معاونت کردن . (اقرب الموارد): مساعدةالخاطل تعد من الباطل . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.
مساعدةلغتنامه دهخدامساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع اِمص ، اِ) مساعده . مساعدت . || آنچه از بزر و نفقه و جز آن که مالک به رعیت خود و زارع ملک خود پیشکی می دهد که در سر خرمن بردارد. (ناظم الاطباء). زری که پیش از کار به کارگر دهند. پیش داد. پیشی . پیشکی . پیش مزد. پیش کرایه . پیش پرداخت . (یادداشت مرحوم
مشاحذةلغتنامه دهخدامشاحذة. [ م ُ ح َ ذَ ] (ع مص ) برداشتن ماده شتر دم را وقت آبستنی سپس سخت پیچ دادن آن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مشاهدةلغتنامه دهخدامشاهدة. [ م ُ هََ دَ ] (ع مص ) دیدن . معاینه کردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || با کسی در جائی حاضر بودن . (آنندراج ). || ادراک به یکی از حواس ظاهری یا باطنی . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || نزد اهل سلوک دید
مساعدةدیکشنری عربی به فارسیکمک کردن , ياري کردن , مساعدت کردن , پشتيباني کردن , حمايت کردن , کمک , ياري , حمايت , همدست , بردست , ياور , مساعدت , مساعدت کردن (با) , همدستي کردن , مدد رساندن , بهترکردن چاره کردن , مدد , نوکر , مزدور
مشاهده کردنلغتنامه دهخدامشاهده کردن . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشاهده نمودن . (ناظم الاطباء). مشاهدت کردن . دیدن . نگریستن . معاینه کردن : چشم اقبال پشت نصرت در نصار فتح مشاهده نکرده است .
مشاهده نمودنلغتنامه دهخدامشاهده نمودن . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ن ُ / ن ِ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) مشاهده کردن . دیدن . نگریستن . نگاه کردن . نظر نمودن . ملاحظه کردن .
اصحاب مشاهدهلغتنامه دهخدااصحاب مشاهده . [ اَ ب ِ م ُ هََ دَ ] (اِخ ) در تداول حکمت اشراق ، عبارتند از: فیثاغورث و انباذقلس و هرمس و جز آنان . و این گروه در برابر اصحاب اشراق باشند. رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 162 و 156 شود.
چاه مشاهدهobservation wellواژههای مصوب فرهنگستانچاهی که از آن برای مشاهدة مؤلفههایی، مانند سطح سیال و تغییرات فشار، استفاده میشود
مَّشْهُودٌفرهنگ واژگان قرآنمشاهده شده - مورد مشاهده (عبارت "ذَ ٰلِکَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ " یعنی :آن روزى است كه [همه صحنه هاى آن] مورد مشاهده است)
نسبت کرانگینیextremal quotientواژههای مصوب فرهنگستاننسبت بزرگترین مشاهدۀ یک نمونه به کوچکترین مشاهدۀ آن
مشاهده کردنلغتنامه دهخدامشاهده کردن . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشاهده نمودن . (ناظم الاطباء). مشاهدت کردن . دیدن . نگریستن . معاینه کردن : چشم اقبال پشت نصرت در نصار فتح مشاهده نکرده است .
مشاهده نمودنلغتنامه دهخدامشاهده نمودن . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ن ُ / ن ِ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) مشاهده کردن . دیدن . نگریستن . نگاه کردن . نظر نمودن . ملاحظه کردن .
اصحاب مشاهدهلغتنامه دهخدااصحاب مشاهده . [ اَ ب ِ م ُ هََ دَ ] (اِخ ) در تداول حکمت اشراق ، عبارتند از: فیثاغورث و انباذقلس و هرمس و جز آنان . و این گروه در برابر اصحاب اشراق باشند. رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 162 و 156 شود.
چاه مشاهدهobservation wellواژههای مصوب فرهنگستانچاهی که از آن برای مشاهدة مؤلفههایی، مانند سطح سیال و تغییرات فشار، استفاده میشود