باکارلغتنامه دهخداباکار. (ص مرکب ) (از: با+ کار) دارای کار. مشتغَل . مشتغِل . (منتهی الارب ). مقابل بی کار. (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، شاغل مقامی یا منصبی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کار شود.
خائضلغتنامه دهخداخائض . [ ءِ ](ع ص ) (از: خوض ). دررونده ٔ در آب و جز آن . || دررونده در حدیث و مشتغل بدان . (منتهی الارب ).
پراکنده روزیفرهنگ فارسی عمیدکمروزی؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ خداوند مِکنت به حق مشتغِل / پراکندهروزی پراکندهدل (سعدی: ۱۶۳).