مشمسلغتنامه دهخدامشمس . [ م ُ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) آفتاب پرست . آنکه آفتاب را خدای شمرد. (السامی ). آفتاب پرست . ج ، مشمسون . (مهذب الاسماء).
مشمسلغتنامه دهخدامشمس . [ م ُش َم ْ م َ ] (ع ص ) در آفتاب گذارده . (ناظم الاطباء).- شراب مشمس ؛ از شرابهای مسکر. شراب انگوری که از انگورلعل کرده باشند و مشمس بود. و مشمس آن بود که انگوررا یک هفته به آفتاب بنهند و باز بکوبند و به خمهای سنگین روغن داده اندرکنند. (هد
مصمصلغتنامه دهخدامصمص . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) فرس مصمص ؛ اسب استواربنداندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مشمئزلغتنامه دهخدامشمئز. [ م ُ م َ ءِزز ] (ع ص ) ترسان . || ناخوش دارنده و رمنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رمیده . ناخوشدل . (زمخشری ). کارِه . نافر. (یادداشت مؤلف ).
مشمشلغتنامه دهخدامشمش . [ م ِ م ِ ] (اِ) قسمی پارچه ٔ تنک برای چادر زنان و پیراهن تابستانی . (یادداشت مؤلف ).- مشمش زری ؛ مشمش زرکش . (یادداشت مؤلف ).
مشمشلغتنامه دهخدامشمش . [ م ِ م ِ / م َ م َ ] (ع اِ) زردآلو... و بعضی «آلو» را مشمش گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است بلند و گاه تا به اندازه ٔ گردو بالا میرود و دارای شاخ و برگ فراوان و مغز و میوه آن اگر تلخ باشد «گلابی » و اگر شیرین باشد «لوزی » ن
مشمسینلغتنامه دهخدامشمسین . [ م ُ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ، اِ) درجه ٔ دوم از درجات پنجگانه ٔ مانویه که بدین ترتیب است : درجه ٔ اول معلمین ، دویم مشمسین ، سیم قسیسین ، چهارم صدیقین ، پنجم سماعین . (یادداشت مؤلف ).
روشندیکشنری فارسی به عربیحي , سريع , شديد الوضوح , علي , لامع , مشرق , مشمس , موکد , هادي , واضح , وضح
مشمسینلغتنامه دهخدامشمسین . [ م ُ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ، اِ) درجه ٔ دوم از درجات پنجگانه ٔ مانویه که بدین ترتیب است : درجه ٔ اول معلمین ، دویم مشمسین ، سیم قسیسین ، چهارم صدیقین ، پنجم سماعین . (یادداشت مؤلف ).