مشموللغتنامه دهخدامشمول . [ م َ] (ع ص ) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادشمال خورده . (از اقرب الموارد). غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده باشد. و نیز کسی که باد شمال به آن رسیده باشد. ج ، مشمولون . (ناظم الاطباء). شراب و آب ایازخورده . شراب و آب شمال وزی
مشمولفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] (اِ مف .) 1 - فراگرفته شده ، شامل شده . 2 - کسی که به سن قانوی برای ورود به نظام وظیفه رسیده .
مشمولةلغتنامه دهخدامشمولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مشمول . رجوع به مشمول شود. || می سردشمال وزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب سرد و شراب شمال وزیده . || نار مشمولة؛ آتشی که باد شمال بر آن وزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشمولةلغتنامه دهخدامشمولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مشمول . رجوع به مشمول شود. || می سردشمال وزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب سرد و شراب شمال وزیده . || نار مشمولة؛ آتشی که باد شمال بر آن وزد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نامشموللغتنامه دهخدانامشمول . [ م َ ] (ص مرکب ) در تداول ، غیرشامل . که شامل و دربردارنده ٔ چیزی نیست . || غیرمشمول . مقابل مشمول . رجوع به مشمول شود.