مصاحبلغتنامه دهخدامصاحب . [ م ُ ح ِ ] (اِخ )نائینی . از شاعران قرن یازدهم هجری و اصل وی از قصبه ٔ نائین بوده ولی در اصفهان می زیسته . در برخی از علوم ، خاصه علم رمالی متبحر بوده و طبعش به مطایبه رغبتی کامل داشته با آنکه زیاده از هفتاد سال عمر داشته به هزلیات می پرداخته است به مضمون الهزل فی ال
مصاحبلغتنامه دهخدامصاحب . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) مصاحبت کننده . یار و رفیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یار. همدم . دوست . هم صحبت و هم نشین و همدم و ملازم . (ناظم الاطباء). هم نشین . همراه . هم صحبت . معاشر. همکت . ندیم . (یادداشت مؤلف ) : پسر برادرش یاقوتی
مشاعبلغتنامه دهخدامشاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَشعب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از المنجد). و رجوع به مشعب شود.
مصاعبلغتنامه دهخدامصاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مُصْعَب . (یادداشت مؤلف ). دشواریها و سختیها. (ناظم الاطباء). دشواریها و جاهای دشوار. (غیاث ) (آنندراج ). || ج ِ مُصْعَب ، به معنی گشن یا گشنی که هنوززیر بار و سواری نیامده است . سرکش . (منتهی الارب ).
مصاحبینلغتنامه دهخدامصاحبین . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصاحب (در حالت نصبی و جری ). اصحاب . یاران . همدمان و هم نشینان : مصاحبین او همه دانشمندان بودند. و رجوع به مصاحب شود.
مصاحباتلغتنامه دهخدامصاحبات . [ م ُ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ)ج ِ مصاحبت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصاحبت شود.
مصاحبتلغتنامه دهخدامصاحبت . [ م ُ ح َ / ح ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مصاحبة. هم صحبتی و هم نشینی و همدمی و همراهی و ملازمت . (ناظم الاطباء). رفاقت و یاری بایکدیگر. (یادداشت مؤلف ). نشست و برخاست . همراهی . (یادداشت مؤلف ) : ما هر دو به مصا
مصاحبهلغتنامه دهخدامصاحبه . [ م ُ ح َ /ح ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، مص ، اِمص ) مصاحبت . با کسی صحبت کردن . هم صحبت شدن با کسی . با کسی صحبت داشتن . (یادداشت مؤلف ). || گفتگو با رجلی سیاسی یا مردی دانشمند و عالم در مسائل سیاسی یا ع
مصاحبةلغتنامه دهخدامصاحبة. [ م ُ ح َ ب َ] (ع مص ) همدیگر یار و رفیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یار و رفیق شدن . مصاحبت . ملازم کسی گردیدن . (ناظم الاطباء). با کسی صحبت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با کسی صحبت داشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 89</
مصاحبینلغتنامه دهخدامصاحبین . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصاحب (در حالت نصبی و جری ). اصحاب . یاران . همدمان و هم نشینان : مصاحبین او همه دانشمندان بودند. و رجوع به مصاحب شود.
مصاحباتلغتنامه دهخدامصاحبات . [ م ُ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ)ج ِ مصاحبت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصاحبت شود.
مصاحبتلغتنامه دهخدامصاحبت . [ م ُ ح َ / ح ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مصاحبة. هم صحبتی و هم نشینی و همدمی و همراهی و ملازمت . (ناظم الاطباء). رفاقت و یاری بایکدیگر. (یادداشت مؤلف ). نشست و برخاست . همراهی . (یادداشت مؤلف ) : ما هر دو به مصا
مصاحبهلغتنامه دهخدامصاحبه . [ م ُ ح َ /ح ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، مص ، اِمص ) مصاحبت . با کسی صحبت کردن . هم صحبت شدن با کسی . با کسی صحبت داشتن . (یادداشت مؤلف ). || گفتگو با رجلی سیاسی یا مردی دانشمند و عالم در مسائل سیاسی یا ع
مصاحبةلغتنامه دهخدامصاحبة. [ م ُ ح َ ب َ] (ع مص ) همدیگر یار و رفیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یار و رفیق شدن . مصاحبت . ملازم کسی گردیدن . (ناظم الاطباء). با کسی صحبت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با کسی صحبت داشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 89</