مصاحباتلغتنامه دهخدامصاحبات . [ م ُ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ)ج ِ مصاحبت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصاحبت شود.
مشعبدلغتنامه دهخدامشعبد. [ م ُ ش َ ب ِ ](ع ص ) مولد از اختلاط فارسی با تازی ، شعبده باز. ج ، مشعبدان . (ناظم الاطباء). مشعبذ. تردست . نیرنگ باز. شعبده باز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نداند مشعبد ورا بند چون نداند مهندس ورا درد چند. من
مشعبذلغتنامه دهخدامشعبذ. [ م ُ ش َ ب َ ] (ع ص ) مرد مسحور که در نظر او چیزی آید و آن را اصل نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد سحرکرده شده که در نظر وی چیزی درآید که آن را اصلی نباشد. (ناظم الاطباء).
مشعبذلغتنامه دهخدامشعبذ. [ م ُ ش َ ب ِ] (ع ص ) مرد شعبده باز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشعبد : نه عجب گر مشعبذ هوست چشم از آرزو چهار کند. عمادی (از سندبادنامه ص 183).</
مصاحبتلغتنامه دهخدامصاحبت . [ م ُ ح َ / ح ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مصاحبة. هم صحبتی و هم نشینی و همدمی و همراهی و ملازمت . (ناظم الاطباء). رفاقت و یاری بایکدیگر. (یادداشت مؤلف ). نشست و برخاست . همراهی . (یادداشت مؤلف ) : ما هر دو به مصا
مصاعبتلغتنامه دهخدامصاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) صعوبت . سختی و دشواری . تنگنا وسختی : خود را در معرض متاعبت و مصاعبت آوردن و بلا به مغناطیس به خود کشیدن ... کار عاقلان نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="