مصاعبلغتنامه دهخدامصاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مُصْعَب . (یادداشت مؤلف ). دشواریها و سختیها. (ناظم الاطباء). دشواریها و جاهای دشوار. (غیاث ) (آنندراج ). || ج ِ مُصْعَب ، به معنی گشن یا گشنی که هنوززیر بار و سواری نیامده است . سرکش . (منتهی الارب ).
مشاعبلغتنامه دهخدامشاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَشعب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از المنجد). و رجوع به مشعب شود.
مصاحبلغتنامه دهخدامصاحب . [ م ُ ح ِ ] (اِخ )نائینی . از شاعران قرن یازدهم هجری و اصل وی از قصبه ٔ نائین بوده ولی در اصفهان می زیسته . در برخی از علوم ، خاصه علم رمالی متبحر بوده و طبعش به مطایبه رغبتی کامل داشته با آنکه زیاده از هفتاد سال عمر داشته به هزلیات می پرداخته است به مضمون الهزل فی ال
مصاحبلغتنامه دهخدامصاحب . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) مصاحبت کننده . یار و رفیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یار. همدم . دوست . هم صحبت و هم نشین و همدم و ملازم . (ناظم الاطباء). هم نشین . همراه . هم صحبت . معاشر. همکت . ندیم . (یادداشت مؤلف ) : پسر برادرش یاقوتی
مصاعبتلغتنامه دهخدامصاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) صعوبت . سختی و دشواری . تنگنا وسختی : خود را در معرض متاعبت و مصاعبت آوردن و بلا به مغناطیس به خود کشیدن ... کار عاقلان نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="
مصعبفرهنگ فارسی معین(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نر، فحل . 2 - اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد. ج . مصاعب ، مصاعیب .
شبوللغتنامه دهخداشبول . [ ش ُ ] (اِخ ) بطنی است از مصاعب از صقور (الصکور) از جبل ازعمارات از عنزة. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 579).
مصعبلغتنامه دهخدامصعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گشن و گشنی که هنوز زیر بار و یا سواری نیامده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشن اشتر. (مهذب الاسماء). اسبی که سواری نداده و سوار شدن برآن دشوار باشد. نر. فحل . || شتر سرکش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کار دشوار و سخ
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن زبیربن عوام قرشی اسدی . وی برای جنگ روم به دمشق یا اعمال آن شد و پدر او در این باب گوید:قد راح یوم السبت حین راحوامع الجمال و التقی صلاح من کل حی ّ نفر سماح بیض الوجوه عرب صحاح و هم اذاما ذکر الشیاح و فزعوا و اخذ السلاح
مصاعبتلغتنامه دهخدامصاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) صعوبت . سختی و دشواری . تنگنا وسختی : خود را در معرض متاعبت و مصاعبت آوردن و بلا به مغناطیس به خود کشیدن ... کار عاقلان نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="