مصدوقهلغتنامه دهخدامصدوقه .[ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) مصدوقة. صدق . راستی و درستی . (یادداشت مؤلف ) : نزدیک سلطان رسیدو از مصدوقه ٔ حال و خدیعت فرقه ٔ ضلال بیاگاهانید. (جهانگشای جوینی ). || (اِ) مصداق . آنچه منطبق بر امری گردد. مو
مصدوقةلغتنامه دهخدامصدوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مصدوق . رجوع به مصدوق شود. || (اِمص ) راستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تعریف مصداقیextensional definitionواژههای مصوب فرهنگستانبیان یک مفهوم با استفاده از برشماری همة مفاهیم فروپایة آن براساس طبقهبندی مشخص
مصدوقةلغتنامه دهخدامصدوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مصدوق . رجوع به مصدوق شود. || (اِمص ) راستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
راستیلغتنامه دهخداراستی . (حامص ) استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء). مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ؛ راستی . (دهار) (منتهی الارب ) : حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی تیرش کژی کند اندر جگرا. <p class="