مصراعلغتنامه دهخدامصراع . [ م ِ ] (ع اِ) نیمه ٔ در که به هندی کواراست . (منتهی الارب ). یک لنگه از دو لنگه ٔ در. ج ، مصاریع. (ناظم الاطباء). یک پاره از دو پاره ٔ دری دولختی . (المعجم ص 30)... تخته ٔ در را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یک لت از دو لت در. ل
مصراعفرهنگ فارسی معین(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - یک لنگه از دو لنگة در. 2 - یک نیمه از یک بیت شعر. ج . مصاریع .
مسراعلغتنامه دهخدامسراع . [ م ِ ] (ع ص ) بسیار شتابان بسوی نیکی یا بسوی بدی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مَساریع. (از اقرب الموارد).
مسراءةلغتنامه دهخدامسراءة. [ م َ رَ ءَ ] (ع ص ) أرض مسراءة؛ زمین ملخ ناک . (منتهی الارب ). مسروءة. و رجوع به مسروءة شود.
مصراحلغتنامه دهخدامصراح . [ م ِ] (ع ص ) ماده شتری که شیر آن کف نکند. (ناظم الاطباء). || ماده شتر که چرا کند. (منتهی الارب ).
مصراعیلغتنامه دهخدامصراعی . [ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مصرع یا صارع . برزمین افکندگی : بباید دانست که مصراعی نه ملکه ٔ نفسانی باشد که با وجود آن در قوت ادراک صارع صناعت کشتی گرفتن نیک داند و بر آن قادر بود و نه ملکه ٔ قوت تحریک که در اعضاء بسبب ادمان راسخ شده باشدو تح
مصراةلغتنامه دهخدامصراة.[ م ُ ص َرْ را ] (ع ص ) ناقه و جز آن که آن را ندوشندتا شیر در پستانش جمع شده و در نظر مشتری بزرگ پستان و پرشیر نماید. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آن شتر که ندوشند او را تا پستان او بزرگ نماید. (مهذب الاسماء). شتر ماده که مالک آن شیر آن ندوشد تا خریدار را فریب دهد.
مصراعانلغتنامه دهخدامصراعان . [ م ِ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو نیمه از شعر. (ناظم الاطباء). بیتی از شعر که از دو مصراع تشکیل می شود. (یادداشت مؤلف ). || درِ دولخت . الواحد مصراع . (مهذب الاسماء).
مصراعیلغتنامه دهخدامصراعی . [ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مصرع یا صارع . برزمین افکندگی : بباید دانست که مصراعی نه ملکه ٔ نفسانی باشد که با وجود آن در قوت ادراک صارع صناعت کشتی گرفتن نیک داند و بر آن قادر بود و نه ملکه ٔ قوت تحریک که در اعضاء بسبب ادمان راسخ شده باشدو تح
مثنویفرهنگ فارسی عمید۱. شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیۀ مصراع دوم آن نظیر قافیۀ مصراع اول باشد.۲. منظومهای که در این قالب سروده شده باشد: مثنوی معنوی.
نیم بیتلغتنامه دهخدانیم بیت . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مصراع . یک لنگه از دو لنگه بیت شعر. رجوع به مصراع شود.
مصراعانلغتنامه دهخدامصراعان . [ م ِ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو نیمه از شعر. (ناظم الاطباء). بیتی از شعر که از دو مصراع تشکیل می شود. (یادداشت مؤلف ). || درِ دولخت . الواحد مصراع . (مهذب الاسماء).
مصراعیلغتنامه دهخدامصراعی . [ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مصرع یا صارع . برزمین افکندگی : بباید دانست که مصراعی نه ملکه ٔ نفسانی باشد که با وجود آن در قوت ادراک صارع صناعت کشتی گرفتن نیک داند و بر آن قادر بود و نه ملکه ٔ قوت تحریک که در اعضاء بسبب ادمان راسخ شده باشدو تح