مصیبلغتنامه دهخدامصیب . [ م ُ ] (ع ص ) تیر به نشانه رسیده . || درست گوینده .مردی که قول و فعل و رای او صواب باشد. (ناظم الاطباء). || برصواب رفته . صوابکار. درستکار. ضد مخطی . ضد خاطی . مقابل مخطی . (یادداشت مؤلف ) : رای هر یک بر این مقرر که من مصیبم . (کلیله و دمنه ).
مصیبفرهنگ نامها(تلفظ: mosib) (عربی) (در قدیم) آن که حقیقت امری را دریافته است ، درستکار ، صواب کار ، در مقابلِ مخطی .
مسیبلغتنامه دهخدامسیب . [ م ُ س َی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن نجبةبن ربیعةبن ریاح الفزاری . تابعی و از سران قوم خود بود. وی از سرداران حضرت علی (ع ) در جنگهای آن حضرت با دشمنان و نیز از جمله کسانی است که در سال 65 هَ .ق . به طلب خون حسین (ع ) قیام کردند و در همین سال
مسیبلغتنامه دهخدامسیب . [ م ُ س َی ْ ی َ ] (ع ص ) ستور گذاشته شده بر سر خود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بر سر خود گذاشته شده . (ناظم الاطباء): صبی مسیب ؛ طفل بدون محافظ و بدون نگاهبان . (از اقرب الموارد).
مسیبلغتنامه دهخدامسیب . [ م ُ س َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از سه برادری که در بخارا در قرون اولیه ٔ هجری پول رایج آن زمان را که درهم نامیده میشد سکه میزدند. (دو برادر دیگر یکی محمد و دیگری غطریف نام داشت ). سکه هائی که این سه برادر ضرب مینمودند به نام خودشان معروف بود که به ترتیب درمهای مسیبیه
مصیبتلغتنامه دهخدامصیبت . [ م ُ ب َ ] (ع اِ) مصیبة. حادثه . سختی و بدبختی و نکبت . محنت و رنج . (ناظم الاطباء). بلیه و هر امر مکروه . مکروهی که به آدمی رسد. سختی . (منتهی الارب ). رنج و سختی و بلا : بداخترتر از مردم آزار نیست که روز مصیبت کسش یار نیست . <p c
مصیبةلغتنامه دهخدامصیبة. [ م ُ ب َ ] (ع اِ) مصیبت . (ازمنتهی الارب ). تعزیت . (آنندراج ). سوک . داغ آنچه موافق طبع نبود، مانند مرگ و جز آن . (از تعریفات جرجانی ). || مصیبت . سختی . رنج . سختی رسیده به کسی . اندوه ِ رسنده به کسی . (منتهی الارب ). ج . مصائب . (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). کاری سخ
صوابکارلغتنامه دهخداصوابکار. [ ص َ ] (ص مرکب ) آنکه کار صواب کند. مصیب . مقابل گناهکار. رجوع بصواب شود.
خاطیفرهنگ مترادف و متضادبزهکار، خطاکار، خلافکار، گناهکار، گنهکار، متخلف، مجرم، مقصر ≠ درستکار، صالح، مصیب
درستکارفرهنگ مترادف و متضادامانتدار، امین، ثقه، درست، درستکردار، صحیحالعمل، فریور، موتمن، مصیب، معتمد، نیکوکار ≠ دغل
مصیبت سرایلغتنامه دهخدامصیبت سرای . [ م ُ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) مصیبت سرا. سرای مصیبت . عزاخانه . (یادداشت مؤلف ). مصیبت کده . مصیبت خانه . رجوع به مصیبت سرا (اِ مرکب ) شود.
مصیبت سرایلغتنامه دهخدامصیبت سرای . [ م ُ ب َ س َ ] (نف مرکب ) مصیبت سرا. شاعر که شعر مصیبت خاصه مصیبت اهل البیت گوید. (ازیادداشت مؤلف ). رجوع به مصیبت سرا (نف مرکب ) شود.
مصیبت کدهلغتنامه دهخدامصیبت کده . [ م ُ ب َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) غمکده . ماتمکده . عزاخانه . مصیبت سرا. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصیبت سرا (اِ مرکب ) شود.
مصیبت کشلغتنامه دهخدامصیبت کش . [ م ُ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سختی کش . محنت کش . بلاکش . که غم و اندوه و ماتم کشد. که گرفتار مصیبت و الم و اندوه گردد. (از یادداشت مؤلف ).
مصیبت کشیلغتنامه دهخدامصیبت کشی . [ م ُ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت مصیبت کش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصیبت کش شود.