مداقهلغتنامه دهخدامداقه . [ م ُ داق ْ ق َ / ق ِ ](از ع اِمص ) باریک بینی . استقصاء. (یادداشت مؤلف ). دقت کردگی . حساب از روی دقت و درستی . (ناظم الاطباء).- مداقه کردن ؛ دقت کردن و باریک شدن در موضوعی . به دقت وارسی کردن .
مداقةلغتنامه دهخدامداقة. [ م ُ داق ْ ق َ ] (ع مص ) با هم باریکی کردن در حساب ،یا عام است . (منتهی الارب ). با کسی کار باریک فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به دقت به حساب کسی رسیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به مداقه شود. || آرد کردن . (منتهی الارب ). رجوع به تدقیق شود.
مداقیعلغتنامه دهخدامداقیع. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُدقِع به معنی شتری که علف را وقت خوردن از خاک برکند. (از منتهی الارب ). رجوع به مدقع شود.
مداکةلغتنامه دهخدامداکة. [ م َ / م ُ ک َ ] (ع ص ) ارض مداکة؛ زمین خروسناک . (منتهی الارب ). کثیرةالدیوک . مدیکة. (متن اللغة). کثیرةالدیکة. (اقرب الموارد). مَداک . مُداک . جای خروسناک ، که در آن خروس بسیار باشد. (ناظم الاطباء).
مذاقةلغتنامه دهخدامذاقة. [ م َ ق َ ] (ع مص ) چشیدن وآزمودن . (زوزنی ). طعم چیزی را درک کردن . ذوق . ذواق .مذاق . (از متن اللغة). رجوع به مذاق و مذاقت شود.
refuseدیکشنری انگلیسی به فارسیامتناع، پس مانده، ترک، انصراف، اشغال، فضولات، ادم بیکاره، رد کردن، نپذیرفتن، قبول نکردن، مضایقه تفاله کردن
قمامةدیکشنری عربی به فارسیزباله , اشغال , سرباز زدن , رد کردن , نپذيرفتن , قبول نکردن , مضايقه تفاله کردن , فضولا ت , ادم بيکاره , بي ارزش , چيز پست و بي ارزش
مضایقهلغتنامه دهخدامضایقه . [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) مضایقة. مضایقت . خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری . تنگ گرفتن و سخت گیری کردن . دریغ کردن . خویشتن داری . دریغ داشتن . (یادداشت مؤلف ) <span cl
مضایقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. خودداری، دریغ، فروگذاری ۲. تنگ گرفتن، خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن
مضایقهلغتنامه دهخدامضایقه . [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) مضایقة. مضایقت . خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری . تنگ گرفتن و سخت گیری کردن . دریغ کردن . خویشتن داری . دریغ داشتن . (یادداشت مؤلف ) <span cl
بی مضایقهلغتنامه دهخدابی مضایقه . [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (مرکب از: بی + مضایقه ) بیدریغ. (یادداشت مؤلف ). بدون اعتراض . بزودی و فوراً قبول کرده . بدون امتناع . رجوع به بیدریغ شود.