مضطربلغتنامه دهخدامضطرب . [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ) جنبنده و حرکت نماینده . (آنندراج ). متحرک و مواج و جنبنده . (ناظم الاطباء) : عرب غالباً این بحر در حالات حفیظت حروب و شرح مفاخر اسلاف و صفت رجولیت خویش و قوم خویش گویند و در این اوقات آواز مضطرب و حرکات سریع تواندبود و رجز
حدیث مضطربلغتنامه دهخداحدیث مضطرب . [ ح َ ث ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف است . رجوع به حدیث شود.
چراغ مضطربلغتنامه دهخداچراغ مضطرب . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغ نیمه خاموش . چراغ لرزان . چراغی که شعله اش پائین و بالا میرود و مستعد خاموش شدن است : پنبه از داغ دل بیطاقت ما برمداراین چراغ مضطرب در زیر د
مضطربةلغتنامه دهخدامضطربة. [ م ُ طَ رِ ب َ ] (ع ص ) (اصطلاح فقه ) زنی را گویند که عادت ماهانه ٔ خود را فراموش کرده باشد یا آنکه عادت معینی نداشته باشد و یا در هر ماه مکرر عادت شود و وقت معینی نداشته باشد و یا در هر ماه عدد ایام یا مدت قاعدگی آن متفاوت باشد. (از فرهنگ علوم تألیف سجادی ).
حدیث مضطربلغتنامه دهخداحدیث مضطرب . [ ح َ ث ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف است . رجوع به حدیث شود.
چراغ مضطربلغتنامه دهخداچراغ مضطرب . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغ نیمه خاموش . چراغ لرزان . چراغی که شعله اش پائین و بالا میرود و مستعد خاموش شدن است : پنبه از داغ دل بیطاقت ما برمداراین چراغ مضطرب در زیر د
مضطربةلغتنامه دهخدامضطربة. [ م ُ طَ رِ ب َ ] (ع ص ) (اصطلاح فقه ) زنی را گویند که عادت ماهانه ٔ خود را فراموش کرده باشد یا آنکه عادت معینی نداشته باشد و یا در هر ماه مکرر عادت شود و وقت معینی نداشته باشد و یا در هر ماه عدد ایام یا مدت قاعدگی آن متفاوت باشد. (از فرهنگ علوم تألیف سجادی ).
حدیث مضطربلغتنامه دهخداحدیث مضطرب . [ ح َ ث ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف است . رجوع به حدیث شود.
چراغ مضطربلغتنامه دهخداچراغ مضطرب . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چراغ نیمه خاموش . چراغ لرزان . چراغی که شعله اش پائین و بالا میرود و مستعد خاموش شدن است : پنبه از داغ دل بیطاقت ما برمداراین چراغ مضطرب در زیر د