مطبلغتنامه دهخدامطب . [ م َ طَ ] (ع اِ) جائی که طبیب در آن نشیند و معالجه ٔ مریضان نماید. (از غیاث ) (از آنندراج ). آنجا که طبیب نشیند آماده ٔ طبابت بیماران را. محکمه . درمانگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «پزشک خانه » را بجای این کلمه برگزیده است . و رجوع به واژه های نو ف
مئثبلغتنامه دهخدامئثب . [ م ِءْ ث َ ] (اِخ ) نام موضعی یا کوهی است که در آن صدقات آن حضرت (ص ) بوده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مئثبلغتنامه دهخدامئثب . [م ِءْ ث َ ] (ع اِ) گلیم خرد که به خود درکشند. (منتهی الارب ). نوعی از چادر که بر خود پیچند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || زمین نرم و هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین نرم . (ناظم الاطباء). || زمین بلند. (منتهی الارب ). زمین برآمده و مرتفع. (ناظم
متبلغتنامه دهخدامتب . [ م ُ ت ِب ب ] (ع ص ) (از «ت ب ب ») سست و ضعیف گرداننده . (آنندراج ). هر آنچه ضعیف و ناتوان و زبون باشد. (ناظم الاطباء). اتب اﷲ قوته ؛ سست و ضعیف گرداند او را خدای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن مرددیده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مثیبلغتنامه دهخدامثیب . [ م ُ ] (ع ص ) پاداش دهنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده . (غیاث ) (آنندراج ).
مطببلغتنامه دهخدامطبب . [ م ُ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) علم طب خواننده و بر کار دارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مطبوبلغتنامه دهخدامطبوب . [ م َ ] (ع ص ) فسوس کرده شده و سحرزده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جادویی کرده . (مهذب الاسماء). مسحور. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط).
مطبئنلغتنامه دهخدامطبئن . [ م ُ ب َ ءِن ن ] (ع ص ) لغتی است در مطمئن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مطمئن شود.
مطبخلغتنامه دهخدامطبخ . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای پختن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جائی که در آن طبخ کنند. ج ، مَطابِخ . (از اقرب الموارد). آشپزخانه و جایی که در آن طعام طبخ میکنند. (ناظم الاطباء). جای دیگ پختن . (مهذب الاسماء) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (السامی فی الاسامی ) (یادداش
مطبخلغتنامه دهخدامطبخ . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آلت پختن یا دیگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آلت پختن مانند دیگ و کماجدان و جز آن . (ناظم الاطباء). ج ، مَطابِخ . (اقرب الموارد).
مطببلغتنامه دهخدامطبب . [ م ُ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) علم طب خواننده و بر کار دارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مطبوبلغتنامه دهخدامطبوب . [ م َ ] (ع ص ) فسوس کرده شده و سحرزده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جادویی کرده . (مهذب الاسماء). مسحور. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط).
مطبئنلغتنامه دهخدامطبئن . [ م ُ ب َ ءِن ن ] (ع ص ) لغتی است در مطمئن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مطمئن شود.
مطبخ سالارلغتنامه دهخدامطبخ سالار. [ م َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سالار و رئیس مطبخ پادشاه یا امیری . رئیس آشپزخانه ٔ بزرگ یا فرمانروائی : بل یکی مطبخ خونست ز بهر مااین جهان و تو یکی مطبخ سالاری . ناصرخسرو.آنگاه جگر را بیافرید در غایت گ
مطبخلغتنامه دهخدامطبخ . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای پختن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جائی که در آن طبخ کنند. ج ، مَطابِخ . (از اقرب الموارد). آشپزخانه و جایی که در آن طعام طبخ میکنند. (ناظم الاطباء). جای دیگ پختن . (مهذب الاسماء) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (السامی فی الاسامی ) (یادداش