مطربیلغتنامه دهخدامطربی . [ م ُ رِ ] (حامص ) آوازخوانی و سرودگویی و مغنی گری و ساززنی و رقاصی .(ناظم الاطباء). عمل خنیاگری و رامشگری : بر گل نو زندواف مطربی آغاز کردخواند بالحان خوش نامه ٔ پا زند و زند. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).</p
متربیلغتنامه دهخدامتربی . [ م ُ ت َ رَب ْ بی ] (ع ص ) غذا دهنده . (آنندراج ). کسی که غذا می دهد و می پروراند و آن که می پروراند و تربیت می کند. (ناظم الاطباء). || مرباسازنده ٔ میوه ها و ریشه ها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تربی شود.
متربحلغتنامه دهخدامتربح . [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) سرگشته و سرگردان و حیران . (ناظم الاطباء). سرگشته . (از منتهی الارب ). و رجوع به تربح شود.
متربعلغتنامه دهخدامتربع. [ م ُ ت َ رَب ْ ب َ ](ع اِ) فرودآمدن گاه در بهاران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جائی که ستور در بهار چرا می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تربع شود.
متربعلغتنامه دهخدامتربع. [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) ستور که علف بهاری خورده و فربه شود. (آنندراج ). فربه شده ٔ از علف بهاری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کسی که چهارزانو می نشیند. (ناظم الاطباء). به چهارزانو نشیننده . (از منتهی الارب ).
متربةلغتنامه دهخدامتربة. [ م َ رَ ب َ ] (ع اِمص ) درویشی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). درویشی و تنگ دستی و بینوائی . (ناظم الاطباء): مسکین ذومتربة ؛ فقیری که زمین گیر است . (از اقرب الموارد).
شادخواریفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوشگذرانی، خوشی، عیاشی ۲. بادهگساری، شرابخواری، مینوشی، ۳. آوازهخوانی، مطربی
بدآوازلغتنامه دهخدابدآواز. [ ب َ ] (ص مرکب ) ناخوش آواز. آنکه صدای بد دارد : در آن میان مطربی دیدم بدآواز. (گلستان ).
شکرتوینلغتنامه دهخداشکرتوین . [ ش َک ْ ک َ ت ُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) نوایی است از موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ) : شاعری تشبیب داند شاعری تشبیه و مدح مطربی قالوس داند مطربی شکرتوین . منوچهری .آخته چنگ و چلب ساخته چنگ و رباب