مطمئن کردن

مترادف

آسوده خاطر کردن، خاطرجمع کردن، مطمئن ساختن، اطمینان دادن ≠ مشکوک شدن

جست‌وجوی دقیق

مطمئن کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

آسوده خاطر کردن، خاطرجمع کردن، مطمئن ساختن، اطمینان دادن ≠ مشکوک شدن

جست‌وجوی هم‌آوا

مثمن

لغت‌نامه دهخدا

مثمن . [ م ُ م َ ] (ع ص ) گرانمایه و قیمتی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).

متیمن

لغت‌نامه دهخدا

متیمن . [ م ُ ت َ ی َم ْ م ِ ] (ع ص ) متبرک و با برکت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تیمن و ماده ٔ بعد شود.

مثمن

لغت‌نامه دهخدا

مثمن . [ م ُ ث َم ْ م ِ ] (ع ص ) کسی که چیزهای هشت سو و هشت گوشه می سازد. (ناظم الاطباء).

مثمن

مثمن . [ م ُ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) هشت شده . هشت تا شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دارای هشت رکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || هشت سو.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هشت پهلو. (غیاث ) (آنندراج ). نزد مهندسین سطحی که دارای هشت ضلع مسا

مثمن

لغت‌نامه دهخدا

مثمن . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) شخصی که شتران خود را در هشت روز یک بار آب دهد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دارای شتران ثِمن باشد یعنی هشت روز یک نوبت آب خورنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثمان شود. || آنکه بهای بسیار به هرچیز می دهد. (ناظم الاطباء) (از ف

جست‌وجوی مشابه

عمل مطمئن کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

assurance

جست‌وجوی متن

خاطرجمع

گویش تهرانی

مطمئن

دل استوار

واژه‌نامه آزاد

مطمئن

self-assured

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مطمئن هستم، خیره سر، مطمئن بنفس خود، خود رای، خود سر

enfirm

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مطمئن شو

assecure

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مطمئن شو

جست‌وجوی هم‌آغاز

مطمئن

لغت‌نامه دهخدا

مطمئن . [ م ُ م َ ءِن ن ] (ع ص ) آرامنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ساکن . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). آرمیده و سکون گیرنده : من کفرباﷲ من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان . (قرآن 106/16). || رجل مط

مطمئن

لغت‌نامه دهخدا

مطمئن .[ م ُ م َ ءِ / م ُ م َ ءِن ن ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، آرام و آسوده و راحت و راضی و خشنود و محفوظ و امن . (ناظم الاطباء). ایمن . خاطرجمع. استوار. بی گمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.- مط