مطمورهلغتنامه دهخدامطموره . [ م َ رَ ] (ع ص ) پنهان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) کنایه از نهانخانه و ته خانه . (غیاث ) (آنندراج ). جائی که بکنند و آب و نان در آن پنهان کنند. (مهذب الاسماء). نهانخانه ٔ زیرزمین که در وی طعام نهند یا عام است . (منتهی الارب ). نهانخانه که در وی طعام نهند.
مطمورهفرهنگ فارسی عمید۱. محل زیرزمینی که در آنجا خواربار و مواد خوراکی را پنهان کنند؛ سرداب.۲. زندان.
متماریلغتنامه دهخدامتماری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به شک شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشکوک و در گمان و شک . (ناظم الاطباء). || جنگجو و ستیزه جو و منازعه و مخاصمه کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تماری شود.
طمرلغتنامه دهخداطمر. [ طَ ] (ع مص ) پوشیدن در زمین . (منتهی الارب ). پوشیدن . در زیر خاک کردن . (منتخب اللغات ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || برجستن . (زوزنی ). برجستن بسوی نشیب یا بسوی هوا. طمار. طمور. (منتهی الارب ). جستن ببالا یا بپائین . || آماس کردن زخم . (منتخب
ته خانهلغتنامه دهخداته خانه . [ت َه ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مکانی که در زیرزمین سازند و در ایام گرما، در آنجا نشینند، به عربی آن را مطموره و به فارسی نهانخانه نیز گویند. (آنندراج ). زیرزمین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیرزمین و غار و مغاره . (ناظم الاطباء) <sp
ملهمیلغتنامه دهخداملهمی . [ م ُ هََ ] (اِخ ) از شاعران خطه ٔ کوکن هندوستان بوده است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: «برهمنی بود... در عالم رؤیا از حضرت ختمی (ص ) به قبول دین اسلام ملهم گردید و بعد تدین به دین حق ، التفاتی به حطام دنیویه ناکرده آزادانه سر و پا برهنه سری به سیر مطموره و معموره می
طنبورهلغتنامه دهخداطنبوره . [ طَم ْ / طُم ْ رَ / رِ ] (معرب ، اِ) طنبور. رجوع به طنبور شود : درّاج کشد شیشم وقالوس همی بی پرده ٔ طنبوره و بی رشته ٔ چنگ . منوچهری .خو