مظلوملغتنامه دهخدامظلوم . [ م َ ] (ع ص ) ستم کرده . (دهار). ستم رسیده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ستم رسیده . جفاشده . تعدی شده . (ناظم الاطباء). ستم کش . ستم رسیده . ستمدیده . ستم زده . که مورد بیدادگری قرار گرفته باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزی خواهد بود
مظلوملغتنامه دهخدامظلوم . [ م َ ] (ع اِ) ماست که پیش از جغرات شدن خورده شود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماست نارسیده . (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). شیری که پیش از مسکه برآوردن نوشیده شود. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
مجلوملغتنامه دهخدامجلوم . [م َ ] (ع ص ) موی سترده . (منتهی الارب ). هن مجلوم ؛ کس موی سترده شده . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || بریده و سترده شده . (ناظم الاطباء).
مظلوم کشلغتنامه دهخدامظلوم کش . [ م َ ک ُ ] (نف مرکب ) ستمگر غداری که بر ضعیف و ستم رسیده و ناتوان تعدی کند واو را کشد. که ستم دیده و مظلوم را کشد : از کمین سگشان سوی داود جست حامی مظلوم کش ظالمتر است .مولوی .
مظلاملغتنامه دهخدامظلام . [ م ِ ] (ع ص ) کاری که راه درآمدن در آن معلوم نبوده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
مظلومانهلغتنامه دهخدامظلومانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور ستم رسیدگی و ظلم شدگی . (ناظم الاطباء). چون مظلومان . همانند ستم دیدگان . در حالت مظلومی و ستم رسیدگی .
مظلومیتلغتنامه دهخدامظلومیت . [ م َ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) در برابر بیدادگری قرار گرفتن . در معرض تجاوز و ستم واقع شدن . بی دفاع ماندن در مقابل تجاوز و بیدادگری .
مظلومةلغتنامه دهخدامظلومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مظلوم . زن ظلم شده و ستم رسیده . (ناظم الاطباء). || زن با شرم و حیا و با حلم . (ناظم الاطباء). || ارض مظلومة؛ زمین که گاهی پیش از این کنده نشده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زمینی که در آن چاه یا حوض کنده باشند که پیش از
مظلومیلغتنامه دهخدامظلومی . [ م َ ] (حامص ) مظلومیت . ستمدیدگی . حالت مظلوم و مظلوم بودن : و بر مظلومی هابیل و درد دل او می گریند. (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 19).
مظلومانهلغتنامه دهخدامظلومانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور ستم رسیدگی و ظلم شدگی . (ناظم الاطباء). چون مظلومان . همانند ستم دیدگان . در حالت مظلومی و ستم رسیدگی .
مظلومیتلغتنامه دهخدامظلومیت . [ م َ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) در برابر بیدادگری قرار گرفتن . در معرض تجاوز و ستم واقع شدن . بی دفاع ماندن در مقابل تجاوز و بیدادگری .
مظلوم کشلغتنامه دهخدامظلوم کش . [ م َ ک ُ ] (نف مرکب ) ستمگر غداری که بر ضعیف و ستم رسیده و ناتوان تعدی کند واو را کشد. که ستم دیده و مظلوم را کشد : از کمین سگشان سوی داود جست حامی مظلوم کش ظالمتر است .مولوی .
مظلومةلغتنامه دهخدامظلومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مظلوم . زن ظلم شده و ستم رسیده . (ناظم الاطباء). || زن با شرم و حیا و با حلم . (ناظم الاطباء). || ارض مظلومة؛ زمین که گاهی پیش از این کنده نشده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زمینی که در آن چاه یا حوض کنده باشند که پیش از
مظلومیلغتنامه دهخدامظلومی . [ م َ ] (حامص ) مظلومیت . ستمدیدگی . حالت مظلوم و مظلوم بودن : و بر مظلومی هابیل و درد دل او می گریند. (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 19).