معاذیرلغتنامه دهخدامعاذیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِعذار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معذار به معنی حجت و برهان . (آنندراج ). عذرها. (ترجمان القرآن ). پوزشها و بهانه ها. (ناظم الاطباء) : ولوالقی معاذیره . (قرآن 15/75).
محاذیرلغتنامه دهخدامحاذیر. [ م َ ] (ع اِ) چیزهایی که از آنها حذر میکنند و میترسند وپرهیز میکنند. (ناظم الاطباء). رجوع به محذور شود.
محاضرلغتنامه دهخدامحاضر. [ م َ ض ِ ] (اِخ ) ابن المورع الهمدانی الیامی ، مکنی به ابوالمورع از رجال حدیث و از مردم کوفه است . ابن سعد او را توثیق و تصدیق کرده و نسائی گوید از اعمش احادیث نیکو و مستقیم روایت کرده است و درحدیث او منکری ندیده ام . اما گروهی وی را به غفلت منسوب داشته اند. در باب نب
محاضرلغتنامه دهخدامحاضر. [ م َ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ محضر. لغتی است مولد (از المعجم الوسیط).- محاضر شرع ؛ محاکم شرع . رجوع به محضر شود.|| ج ِ محضر، به معنی دفترخانه ها. رجوع به دفترخانه شود. || ج ِ محضر، رسیدگان به سوی آب . (ناظم الاطباء). || ج ِ حاضر. (آنندراج ).<b
محاضرلغتنامه دهخدامحاضر. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آماده و حاضر. || آنکه در حضور شخص ایستاده است . (ناظم الاطباء).
معذارلغتنامه دهخدامعذار. [ م ِ ] (ع اِ) پرده . || حجت و برهان . ج ، معاذیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمسک جستنلغتنامه دهخداتمسک جستن . [ ت َ م َس ْ س ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دست آویز جستن : او به معاذیر زورو اقاویل غرور تمسک جست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 317). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.<b
مَعَاذِيرَهُفرهنگ واژگان قرآنپوشش ها - عذر ها (کلمه معاذير جمع معذار است ، و معذار به معناي ستر و پوشش است ، و معناي عبارت "بَلِ ﭐلْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ "اين است که انسان خودش را خوب ميشناسد ، هر چند که براي نهان کردن نفس خود پردهها بيندازد ، چون همان نفسش شاهد عليه او است )
تکاسللغتنامه دهخداتکاسل . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) کاهلی نمودن بی کاهلی . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). خود را کاهل و سست نمودن . (غیاث اللغات ). خود را کاهل نمودن . (آنندراج ) : معاذیر نامقبول در میان نهاد وراه تقاعد و تکاسل پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span class="hl"