معاصرلغتنامه دهخدامعاصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) هم عهد و هم زمانه . (غیاث ) (آنندراج ). هم عصر و هم زمانه . ج ، معاصرین . (ناظم الاطباء).
معاصرلغتنامه دهخدامعاصر. [ م َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معصر به معنی دختری که به رسیدگی حیض نزدیک باشد. (آنندراج ).و رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مَعصَرَة. (بحرالجواهر) (اقرب الموارد). و رجوع به معصرة شود.
محاصرلغتنامه دهخدامحاصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) حصاری کننده کسی را به جنگ . (آنندراج ). حصارکننده . (ناظم الاطباء). در حصار گیرنده . شهربند کننده . محاصره کننده .- محاصر شدن ؛ شهربند و در بندان کننده شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معاصیرلغتنامه دهخدامعاصیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مِعصار. (ناظم الاطباء). رجوع به معصار شود.
معاشرلغتنامه دهخدامعاشر. [ م َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ مَعْشَر. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گروههای دوستان و به معنی مطلق گروه نیز آمده و این جمعمعشر است . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به معشر شود.
معاشرلغتنامه دهخدامعاشر. [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) با کسی زندگانی کننده یعنی هم صحبت و رفیق . (آنندراج ) (غیاث ).یار و رفیق و دوست و همدم و دوست مصاحب و هم سفره و هم خوراک . ج ، معاشران . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از معاشرت . آنکه آمیزش و خلطه و رفت و آمد با کسی دارد. خوش زیست . (یادداشت به خط مرحوم
معاصرتلغتنامه دهخدامعاصرت . [ م ُ ص َ/ ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) هم عصر بودن . معاصر بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاصرة شود.
معاصرتلغتنامه دهخدامعاصرت . [ م ُ ص َ/ ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) هم عصر بودن . معاصر بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاصرة شود.
تاریخ معاصرلغتنامه دهخداتاریخ معاصر. [ خ ِ م ُ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارتست از حوادث زمان ما یا منسوب به ازمنه ای که هنوز شواهد و آثار آن موجود باشد.
هنرهای معاصرcontemporary artsواژههای مصوب فرهنگستانهنر امروزینی که از قواعد تثبیتشده پیروی نمیکند متـ . هنر معاصر