معالملغتنامه دهخدامعالم . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَعلَم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نشان ها که به راه نهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در ابطال معالم شرع ... می کوشند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص
حسن صاحب معالملغتنامه دهخداحسن صاحب معالم . [ ح َ س َ ن ِ ح ِ م َ ل ِ ](اِخ ) رجوع به حسن بن زین الدین علی شهید ثانی شود.
محلملغتنامه دهخدامحلم . [ م ُ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کسی که بردبار میگرداند و امر به بردباری می کند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بردبار گرداننده . (آنندراج ). رجوع به تحلیم شود.
معلملغتنامه دهخدامعلم . [ م َ ل َ ] (ع اِ) نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان راه . (دهار). نشان که به راه نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنچه بدان وسیله می توان راه را پیدا کرد مانند نشان و جز آن . ج ، معالم . (از اقرب الموارد). اثر راه .(یادداشت به خط مرحوم دهخد
معلملغتنامه دهخدامعلم . [ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ) تعلیم داده شده و آداب آموزانیده شده و اکثر استعمال این لفظ در حیوانات است چون سگ معلم و بوزنه ٔ معلم و طوطی معلم و علی هذا القیاس . (غیاث ) (آنندراج ). آموخته شده و تعلیم شده و پندداده شده و تربیت شده خواه انسان باشد و یا اسب و یا سگ شکاری و ی
معلملغتنامه دهخدامعلم . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) آموزاننده . (غیاث ) (آنندراج ). آموزنده . تعلیم کننده . مدرس . (ناظم الاطباء). آموزگار. آموزنده . استاد. مدرس . شیخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده ٔ شاه چون دید زودهمان بانگ و خشم معلم شنود. <p
معالمةلغتنامه دهخدامعالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی به علم نورد کردن . (المصادر زوزنی ). نبرد کردن در علم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مبارزه کردن در علم با کسی و از او عالمتر بودن . (از اقرب الموارد).
حسن صاحب معالملغتنامه دهخداحسن صاحب معالم . [ ح َ س َ ن ِ ح ِ م َ ل ِ ](اِخ ) رجوع به حسن بن زین الدین علی شهید ثانی شود.
معلمةلغتنامه دهخدامعلمة. [ م َ ل َ م َ ] (ع اِ) آنچه بدان بر چیزی استدلال کنند. ج ، معالم . (ناظم الاطباء).
ارمهانلغتنامه دهخداارمهان .[ اَ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ظاهراً صورتی از نرم آهن ، و یؤخذ علی الحدّادین الاّ یضربوا سکیناً و لامقراضاً... من ارمهان فأنّه لاینتفع به . (معالم القربه ٔ ابن الأخوة ص 148). و اما المسلاّ تیین فیؤخذ علیهم الاّیعملوها الاّ من الفول
لطاخلغتنامه دهخدالطاخ . [ ل َ ] (ع اِ) و هو رغوة تصاعد من الدبس . رجوع به معالم القربة فی احکام الحسبة ص 115 شود.
مخصفلغتنامه دهخدامخصف . [م ِ ص َ ] (ع اِ) گاز و کلبتین ، کشیدن دندان را. (از معالم القربه ص 148 از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معالمةلغتنامه دهخدامعالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی به علم نورد کردن . (المصادر زوزنی ). نبرد کردن در علم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مبارزه کردن در علم با کسی و از او عالمتر بودن . (از اقرب الموارد).
حسن صاحب معالملغتنامه دهخداحسن صاحب معالم . [ ح َ س َ ن ِ ح ِ م َ ل ِ ](اِخ ) رجوع به حسن بن زین الدین علی شهید ثانی شود.