معاودلغتنامه دهخدامعاود. [ م ُ وِ ] (ع ص ) آن که پیوسته بر کاری باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماهر در عمل خویش . (از اقرب الموارد). || خوی گر به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مواظب . (اقرب الموارد). || دلاور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجاع و دلاور. (ناظم ا
معوودلغتنامه دهخدامعوود. [ م َع ْ ] (ع ص ) بیمار عیادت کرده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معود شود.
محوطلغتنامه دهخدامحوط. [ م ُ ح َوْ وِ ] (ع ص ) دیوارسازنده و دیواربست کننده . (از ناظم الاطباء). || گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده . (آنندراج ). || محافظ و نگهبان و پاسبان . (ناظم الاطباء).
محوطلغتنامه دهخدامحوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده . دیواربست . (مهذب الاسماء). دیوارکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده . (آنندراج ).- کَرم محوط</spa
محوضلغتنامه دهخدامحوض . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) مغاک که گرداگرد درخت کنند تا از آن آب خورد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). گودی که گرداگرد درخت کنند تا از آن آب خورد. (ناظم الاطباء).
معاودتلغتنامه دهخدامعاودت . [ م ُ وَ / وِ دَ ] (از ع ، اِمص ) بازگشتن . (غیاث ). عود و رجعت و بازگشت . (ناظم الاطباء). مراجعت . بازآمدن . بازگشتن . رجوع . رجعت . بازگشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و حجت برگرفتند که اگراو را معاودتی ب
معاودةلغتنامه دهخدامعاودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) دیگرباره با کاری بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). عِواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازگشتن به کار اوّل . (از اقرب الموارد). بازگشتن به اول چیزی . (ناظم الاطباء). || باز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): عاودته الحمی معاودة و
پسروندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سرونده، مرتجع، اُمل، وحشی، شخص خام 699 عقبافتاده، عقبمانده معاود، عاید، بازگردنده مرجوعی، برگردان
خوی گرلغتنامه دهخداخوی گر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) عادت . (ناظم الاطباء). || طبیعت . || روش . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) معتاد. خوگر. (یادداشت بخط مؤلف ). مُعاوِد. خوی گر بچیزی . تمرین ؛ خوی گر ساختن کسی را بچیزی . (منتهی الارب ).
مواظبلغتنامه دهخدامواظب . [ م ُ ظِ ] (ع ص ) پیوسته در کار. (ناظم الاطباء). مواکظ. مداومت کننده . (از یادداشت مؤلف ). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب . (ناظم الاطباء). مشرف . مراقب . بر کاری دایم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). معاود. (یادداشت مؤلف ).
دلاورلغتنامه دهخدادلاور. [ دِ وَ ] (ص مرکب ) دل آور. سخت دلیر که به تازیش شجاع خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). شجیع و بهادر. (آنندراج ). دلیر. شجاع . بهادر. غازی . جنگجو. جنگی . (ناظم الاطباء). گرد. پردل . دل دار. بی باک . جسور. جری . گستاخ . نیو.بی پروا. أشجع. اَشرَس باسل . بطّال . بَطَل . ثَبت
معاودتلغتنامه دهخدامعاودت . [ م ُ وَ / وِ دَ ] (از ع ، اِمص ) بازگشتن . (غیاث ). عود و رجعت و بازگشت . (ناظم الاطباء). مراجعت . بازآمدن . بازگشتن . رجوع . رجعت . بازگشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و حجت برگرفتند که اگراو را معاودتی ب
معاودةلغتنامه دهخدامعاودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) دیگرباره با کاری بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). عِواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازگشتن به کار اوّل . (از اقرب الموارد). بازگشتن به اول چیزی . (ناظم الاطباء). || باز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): عاودته الحمی معاودة و