معاینه

mo'āyene

معنی

۱. (پزشکی) بررسی بدن برای تشخیص بیماری.
۲. (قید) [عامیانه] دقیقاً؛ کاملاً.
۳. (تصوف) کشف و شهود.
۴. [قدیمی] دیدن؛ مشاهده.

مترادف

۱. امتحان، بازبینی، بازدید، بررسی
۲. مشاهده، بررسی (وضعبیمار)

جست‌وجوی دقیق

معاینه

لغت‌نامه دهخدا

معاینه . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ] (از ع ، اِمص ) به چشم دیدن . رویاروی دیدن چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت ... دیده آمده است . (تاریخ بیهقی ). به نظاره ایستاده ب

معاینه

فرهنگ فارسی عمید

۱. (پزشکی) بررسی بدن برای تشخیص بیماری.۲. (قید) [عامیانه] دقیقاً؛ کاملاً.۳. (تصوف) کشف و شهود.۴. [قدیمی] دیدن؛ مشاهده.

معاینه

دیکشنری فارسی به عربی

امتحان , تفتيش , فحص

معاینه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

examination, overhaul

معاینه

فرهنگ فارسی معین

(مُ یَ نَ یا یِ نِ) [ ع . معاینة ] 1 - (مص م .) با چشم دیدن . 2 - بررسی و دقت کردن در وضع مریض .

جست‌وجوی هم‌آوا

محانة

لغت‌نامه دهخدا

محانة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) خم رودخانه . (ناظم الاطباء). محنرة. محناة. محنیة. (منتهی الارب ).

محونة

لغت‌نامه دهخدا

محونة. [م ُ ن َ ] (ع مص ) کاهانیدن و کم کردن . (منتهی الارب ).

محاینة

لغت‌نامه دهخدا

محاینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) معامله کردن با کسی به هنگامها. (منتهی الارب ).

مهانة

لغت‌نامه دهخدا

مهانة. [م َ ن َ ] (ع مص ) مهانت . خوار گردیدن . (از منتهی الارب ). خوار و حقیر شدن . (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || ضعیف و مسکین شدن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) رسوایی و خواری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سستی و ضعف . || سبک داشت . (ناظم ا

مهایانه

لغت‌نامه دهخدا

مهایانه . [ م َ ن َ ] (اِخ ) بوداییان شمال خود را بدین نام می خواندند و آن به معنی کشتی بزرگ است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 60). رجوع به مهایانا شود.

جست‌وجوی مشابه

معاینه کردن

لغت‌نامه دهخدا

معاینه کردن . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چشم دیدن . با دقت به بررسی چیزی پرداختن . || بررسی و دقت کردن طبیب در وضع بیمار برای تشخیص بیماری او. و رجوع به معاینه شود.

معاینه گردیدن

لغت‌نامه دهخدا

معاینه گردیدن . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دیده شدن به چشم . به رأی العین دیده شدن : این سخن در سمع قبول من نیاید مگر اینکه معاینه گردد. (گلستان ).