معتجنلغتنامه دهخدامعتجن . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص ) خمیرکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ). و رجوع به اعتجان شود.
معتجنلغتنامه دهخدامعتجن . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) خمیرکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اعتجان شود.
محتجنلغتنامه دهخدامحتجن . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) فراخویشتن کشنده چیزی را به چوگان و مانند آن . || فراهم آورنده و گردکننده مال را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
محتزنلغتنامه دهخدامحتزن . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتزان . اندوهگین و ملول و باحزن و اندوه . (منتهی الارب ). اندوهناک . غمگین . غمین .
مهتجنلغتنامه دهخدامهتجن . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه با دختر نارسیده می آرامد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به اهتجان شود.