معجونلغتنامه دهخدامعجون . [ م َ ] (ع ص ، اِ)خمیر و سرشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرشته شده و خمیرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). عجین . درآمیخته . سرشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مشتری است زردگلش لیکن این مشتری به عنبر معجون است . <p class=
معجوندیکشنری عربی به فارسیخمير , چسب , سريش , گل يا خمير , نوعي شيريني , چسباندن , چسب زدن به , خمير زدن
معجوندیکشنری فارسی به انگلیسیintermixture, admixture, concoction, conglomeration, mishmash, mix, potion, ragbag
خانة مدmaison de couture, maison, maison de modeواژههای مصوب فرهنگستانکسبوکاری در حوزة مد و پوشاک و کیف و کفش و لوازم جانبی
محزونلغتنامه دهخدامحزون . [ م َ ] (ع ص ) اندوهگین . (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). غمنده . غمناک . اندوهگین . اندوهناک . مهموم . غمگین . غمین . غمگن . مغموم : هر آنچ از گردش این چرخ وارون رسد بر ما،نشاید بود محزون . ناصرخسرو.<br
محزوندیکشنری فارسی به انگلیسیblue, cheerless, dejected, depressed, downcast, gloomy, glum, leaden, long-faced, low-spirited, melancholy, pensive, plangent, rueful, sad, somber, sombre, sorrowful, woebegone, woeful, sorrowfully
معجونةلغتنامه دهخدامعجونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث معجون . ج ، معجونات : ادویه ٔ معجونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معجون شود.
معجون کشلغتنامه دهخدامعجون کش . [ م َ ک َ / ک ِ] (اِ مرکب ) چیزی باشد از آهن یا نقره که بدان معجون از حقه کشند. (آنندراج ) (بهار عجم ). آلتی که بدان معجون را از حقه برآرند. (ناظم الاطباء) : همچو معجون کش هنرور با سپهر حقه بازمی زند
معجون افلاطونگویش تهرانیسینی حلبی آبنباتهای نرم رنگین،در خانه های هم مرکز ،بچه ها با پرداخت ده شاهی میخ سر پهنی درآن فرو برده تا آبنبات به آن بچسبد،بیرون کشیده میلیسیدند.
معجونةلغتنامه دهخدامعجونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث معجون . ج ، معجونات : ادویه ٔ معجونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معجون شود.
معجون کشلغتنامه دهخدامعجون کش . [ م َ ک َ / ک ِ] (اِ مرکب ) چیزی باشد از آهن یا نقره که بدان معجون از حقه کشند. (آنندراج ) (بهار عجم ). آلتی که بدان معجون را از حقه برآرند. (ناظم الاطباء) : همچو معجون کش هنرور با سپهر حقه بازمی زند
معجون افلاطونگویش تهرانیسینی حلبی آبنباتهای نرم رنگین،در خانه های هم مرکز ،بچه ها با پرداخت ده شاهی میخ سر پهنی درآن فرو برده تا آبنبات به آن بچسبد،بیرون کشیده میلیسیدند.