معقولةلغتنامه دهخدامعقولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث معقول . ج ، معقولات . رجوع به معقول و معقولات شود. || به عقال کرده . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا): ان النبی (ص ) ابصر ناقة معقولة و علیها جهازها... (مکارم الاخلاق طبرسی ، یادداشت ایضاً).
معقوللغتنامه دهخدامعقول . [ م َ ] (ع مص ) خردمند گشتن و دریافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن و دانستن . نقیض جهل . (منتهی الارب ). ادراک کردن و آن از مصادری است که بر وزن اسم مفعول است مانند مجهود و میسور. (از اقرب الموارد). || (ص ) فهمیده . (منتهی الارب ). فهمیده و دریافت شده . (ناظم الاطب
آزمون معقولیتreasonableness testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی که برای تأیید درستی یا نادرستی کلی پیام یا دادهها به کار رود
سامانۀ اطلاعاتی امنsecure information systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای اطلاعاتی که در برابر سوءاستفاده و نفوذ محفوظ و دارای سطح معقولی از قابلیت دسترسی باشد
صفی قلی بیگلغتنامه دهخداصفی قلی بیگ . [ ص َ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: صفی قلی بیگ خلف مرحمت پناه محمدعلی بیگ مرحوم مدتی کرک یراق پادشاه قدردان شاه عباس ماضی بود، بعلت قابلیت بمرتبه ٔ مصاحبت و مجالست سربلند گردیده و زیاده بر امرای عظام قرب بهم رسانید. بعد از فوت آن پادشاه جنت مکان در زمان شاه ص
کاتبی قزوینیلغتنامه دهخداکاتبی قزوینی . [ ت ِ ی ِ ق َزْ] (اِخ ) علی بن عمربن علی شافعی ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن وابوالمعالی و معروف به دبیران و کاتبی قزوینی و موصوف به علامه از اکابر علما و حکما ودانشمندان رصد و ریاضیات شافعیه که به منطق و هندسه و فنون حکمت عارف و در آلات رصدیه ماهر و متب
معقوللغتنامه دهخدامعقول . [ م َ ] (ع مص ) خردمند گشتن و دریافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن و دانستن . نقیض جهل . (منتهی الارب ). ادراک کردن و آن از مصادری است که بر وزن اسم مفعول است مانند مجهود و میسور. (از اقرب الموارد). || (ص ) فهمیده . (منتهی الارب ). فهمیده و دریافت شده . (ناظم الاطب
نامعقولیلغتنامه دهخدانامعقولی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عقل و صفت نامعقول بی ادبی . سبکی .جلفی . معقول . و مؤدب نبودن .- نامعقولی کردن ؛ بخلاف عقل و ادب رفتار کردن . سبکسری کردن .|| نامعقول بودن . معقول و موافق عقل نبودن . رجوع به نامعقول شود.