معلمیلغتنامه دهخدامعلمی . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، تربیت و تعلیم . (ناظم الاطباء). شغل و عمل معلم . تعلیم دادن : وقت است کز برای هلاک مخالفان افلاک را کنی به سیاست معلمی . خاقانی (دیوان چ سجادی ص <span class="hl" dir="ltr
معلمیلغتنامه دهخدامعلمی . [ م ُ ع َل ْ ل َ ] (حامص ) حالت و چگونگی مُعَلَّم . تعلیم دیدگی . آموزش دیدگی : در کسب علم کوش که کلب از معلمی آید برون ز منقصت سایر کلاب . جامی .و رجوع به مُعَلَّم شود.
محلملغتنامه دهخدامحلم . [ م ُ ح َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کسی که بردبار میگرداند و امر به بردباری می کند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بردبار گرداننده . (آنندراج ). رجوع به تحلیم شود.
معلمیتلغتنامه دهخدامعلمیت . [ م ُ ع َل ْ ل ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) معلمی . (ناظم الاطباء). رجوع به معلمی شود.
معلمینلغتنامه دهخدامعلمین . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معلم . رجوع به معلم شود. || یکی از درجات پنجگانه ٔ مانویه و معلمین ، درجه ٔ اول آن است و دوم مشمسین و سوم قسیسین و چهارم صدیقین و پنجم سماعین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معلمیتلغتنامه دهخدامعلمیت . [ م ُ ع َل ْ ل ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) معلمی . (ناظم الاطباء). رجوع به معلمی شود.
معلمینلغتنامه دهخدامعلمین . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معلم . رجوع به معلم شود. || یکی از درجات پنجگانه ٔ مانویه و معلمین ، درجه ٔ اول آن است و دوم مشمسین و سوم قسیسین و چهارم صدیقین و پنجم سماعین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).