معنی آفرینلغتنامه دهخدامعنی آفرین . [ م َ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ معنی . مبدع معنی . آنکه معانی بکر و عالی ابداع کند : شرق و غرب اتفاق کرد بر آنک مبدع و معنی آفرین باشم . خاقانی .طبع معنی آفرینت درفشانی می کندآفرین وحشی به طبع در
محنیلغتنامه دهخدامحنی ٔ. [ م ُ ح َن ْ ن ِءْ ] (ع ص ) کسی که به حنا رنگ می کند. (ناظم الاطباء). به حنا رنگ کننده . (از منتهی الارب ).
محنیلغتنامه دهخدامحنی . [ م ُ ] (ع ص ) زن مهربانی نماینده بر فرزند و شوی نکننده بعد مردن پدراو. (آنندراج ). زن مهربان بر کودک که پس از مردن شوی جهت مهربانی فرزند خود شوهر نکند. (ناظم الاطباء).
محنیلغتنامه دهخدامحنی . [ م ُ ح َن ْ نا ] (ع مص ) محنا. || کج و خمیده و پیچیده . (ناظم الاطباء). کج کرده و خم داده . (آنندراج ).
محنیلغتنامه دهخدامحنی . [ م ُ ح َن ْ نی ] (ع ص ) رنگ کرده به حنا. (آنندراج ). محنا. || کج کننده و خمنده . (ناظم الاطباء).
معنی آفرینیلغتنامه دهخدامعنی آفرینی . [ م َ ف َ ] (حامص مرکب ) ابداع معنی . آوردن معانی و مضامین بکر و عالی . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
افرافرهنگ نامها(تلفظ: afrā) (در گیاهی) درختی از تیرهی افراها ، اسپندان ، اسفندان ، بوسیاه؛ کلمه تحسین به معنی آفرین، مرحبا .
دست خوشفرهنگ فارسی معین( ~ . خُ) 1 - (اِمر.) پولی که از طرف برنده در قمار به عنوان انعام به دیگری داده شود. 2 - (شب جم .) کلمة تحسین به معنی ، آفرین ، مرحبا.
چنانهنلغتنامه دهخداچنانهن . [ چ َ هََ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین است به معنی آفرین و بارک اﷲ که همه نیکی ها در ضمن آن هست ، یعنی وصف نتوان کرد از غایت نیکویی . (برهان ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). کلمه ٔ تحسین ، یعنی آفرین و مرحبا و بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). چناهن . زه . احسن . و رجوع به چناهن شود
فریشلغتنامه دهخدافریش . [ ف َ ] (اِ) تاخت و تاراج . (برهان ).- فریش آوردن ؛ حمله آوردن . تاختن . تاراج کردن : گر از بهر گنج آرم اینجا فریش بمغرب زر مغربی هست بیش . نظامی . || گوشت بریان کرده . (برهان ).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) رنج دیده جهت دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول و گرفتار. (ناظم الاطباء).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م ُ ع َن ْ نی ] (ع ص ) عناء معن ؛ مبالغه است . (منتهی الارب ). در مبالغه گویند: عناء معن ؛ یعنی رنج بسیار. (ناظم الاطباء).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َنی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به معن بن مالک بن فهم ... وجماعتی منسوب به او هستند. (از لباب الانساب ص 161).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م ُ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) اسبی است هجین . (منتهی الارب ).اسب بدنژاد و هجین . (ناظم الاطباء). || فحل پست و بدنژاد. || معنی الکتاب ؛ عنوان کتاب . (از اقرب الموارد). علامت و نشان کتاب . (از منتهی الارب ) . || شترکوهان شکافته . || بندی دیرمانده . (از منتهی الارب ) (ناظم
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َ ] (اِخ ) سید ابوالفیض ، از شاعران قرن دوازدهم و از شاگردان عبدالقادر بیدل بوده است . وی در شاهجهان آباد هند مسکن داشت . از اوست :با توکل گر در این بحر آشنایی می شودبا وجود دست و پا بی دست و پایی می شود.و رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن و قاموس الاعلام ترکی و
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) رنج دیده جهت دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول و گرفتار. (ناظم الاطباء).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م ُ ع َن ْ نی ] (ع ص ) عناء معن ؛ مبالغه است . (منتهی الارب ). در مبالغه گویند: عناء معن ؛ یعنی رنج بسیار. (ناظم الاطباء).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َنی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به معن بن مالک بن فهم ... وجماعتی منسوب به او هستند. (از لباب الانساب ص 161).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م ُ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) اسبی است هجین . (منتهی الارب ).اسب بدنژاد و هجین . (ناظم الاطباء). || فحل پست و بدنژاد. || معنی الکتاب ؛ عنوان کتاب . (از اقرب الموارد). علامت و نشان کتاب . (از منتهی الارب ) . || شترکوهان شکافته . || بندی دیرمانده . (از منتهی الارب ) (ناظم
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َ ] (اِخ ) سید ابوالفیض ، از شاعران قرن دوازدهم و از شاگردان عبدالقادر بیدل بوده است . وی در شاهجهان آباد هند مسکن داشت . از اوست :با توکل گر در این بحر آشنایی می شودبا وجود دست و پا بی دست و پایی می شود.و رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن و قاموس الاعلام ترکی و