مغاثلغتنامه دهخدامغاث . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است دو قیراط از بیخ و ریشه ٔ آن مسهل و قی آورنده است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درختی است که به صورت ریشه های ستبر در زمین است و دارای پوستی است که به سیاهی و سرخی مایل است و برگهایی پهن مانند برگهای ترب ، و گلی سفید داردو گویند نوعی از سورنج
مغاثلغتنامه دهخدامغاث . [ م ُ ] (ع ص ) فریادرسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغاثة شود.
مغاثلغتنامه دهخدامغاث . [م ِ ] (ع مص ) باهم سودن و خصومت کردن به هم . مماغثة.(منتهی الارب ). ماغثه مماغثة و مغاثا؛ خصومت کرد با او و سود او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغاذلغتنامه دهخدامغاذ. [ م ُ غاذذ ] (ع ص ) شتر که از آب کراهت دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغاضلغتنامه دهخدامغاض . [ م َ ] (ع مص ) به معانی غَیض است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود.
مغاثرلغتنامه دهخدامغاثر. [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ مِغثَر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مغثر شود.
مغاثةلغتنامه دهخدامغاثة. [ م ُ ث َ ] (ع ص )زمین باران رسیده . (آنندراج ). ارض مغاثة؛ زمین باران رسیده . (ناظم الاطباء).
مغاثیرلغتنامه دهخدامغاثیر. [م َ ] (ع اِ) ج ِ مُغثور. (از ع ، مص ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مغثور شود.
کلسلغتنامه دهخداکلس . [ ک ِ ] (اِ) بر وزن و معنی کلز است که مغاث هندی باشد. (برهان ). کلز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کِلز شود.
مماغثةلغتنامه دهخدامماغثة. [ م ُ غ َ ث َ ] (ع مص ) با هم سودن و خصومت کردن بهم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مِغاث . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). محاکّه . مخاصمه . (از اقرب الموارد).
مغاثرلغتنامه دهخدامغاثر. [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ مِغثَر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مغثر شود.
مغاثةلغتنامه دهخدامغاثة. [ م ُ ث َ ] (ع ص )زمین باران رسیده . (آنندراج ). ارض مغاثة؛ زمین باران رسیده . (ناظم الاطباء).
مغاثیرلغتنامه دهخدامغاثیر. [م َ ] (ع اِ) ج ِ مُغثور. (از ع ، مص ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مغثور شود.