مغافصهلغتنامه دهخدامغافصه . [ م ُ ف َ ص َ / ف ِ ص ِ ] (از ع ، مص ) مغافصة. به ناگاه گرفتن : ایزدتعالی دیده ٔ دلهای ما را به کحل بیداری و هشیاری روشن می دارد تا از مغافصه ٔ قهر او متنبه می باشیم . (مرزبان نامه ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || (ق ) ناگهان . ناگهان
مغافصةلغتنامه دهخدامغافصة. [ م ُ ف َ ص َ ] (ع مص ) ناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به ناگاه گرفتن و بر غفلت کسی را آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مغافصةًلغتنامه دهخدامغافصةً. [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ تَن ْ ] (ع ق ) ناگهان . ناگهانی . غفلةً. بغتةً. فجاءةً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پای از حریم حرمت بیرون نهند و مغافصةً آنچه کنکاج کرده اند به اتمام رسانیده ... (جهانگشای جوینی ). لشکر
مغافصتلغتنامه دهخدامغافصت . [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ ] (از ع ، مص ) مغافصة. ناگاه گرفتن . و رجوع به مغافصة و مغافصه شود.- به مغافصت ؛ بناگهان . ناگهان . غفلةً : مرده ٔ مردم خوار به مغافصت و مناهزت ناگاه در آن ولای
مغافصةًلغتنامه دهخدامغافصةً. [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ تَن ْ ] (ع ق ) ناگهان . ناگهانی . غفلةً. بغتةً. فجاءةً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پای از حریم حرمت بیرون نهند و مغافصةً آنچه کنکاج کرده اند به اتمام رسانیده ... (جهانگشای جوینی ). لشکر
مغافصةلغتنامه دهخدامغافصة. [ م ُ ف َ ص َ ] (ع مص ) ناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به ناگاه گرفتن و بر غفلت کسی را آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
دفعةًلغتنامه دهخدادفعةً. [ دَ ع َ تَن ْ ] (ع ق )ناگهان . ناگاه . یکباره . مغافصةً. از ناگاه . از ناگهان . بی خبر. غفلةً. بدون خبر. (ناظم الاطباء). فوراً.- دفعةً واحدة ؛ یک باره . یک دفعه . بیکبار. بیکباره : پادشاه اسلام ... فرمود که امری که ب