مغالاتلغتنامه دهخدامغالات . [ م ُ ] (ع مص ) گران فروشی کردن : در مغالات بضاعت بضع مبالغتی نکنم . (مرزبان نامه ص 249). و رجوع به مغالاة شود.
مغالثلغتنامه دهخدامغالث . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) نیک جنگجو و سخت پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شدید القتال . (محیط المحیط).
مغالطلغتنامه دهخدامغالط. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) سوفسطایی . سفسطی . ج ، مغالطین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغالطه شود.
مغلاتلغتنامه دهخدامغلات . [ م ُ غ َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ مُغَل ّ. (اقرب الموارد). به معنی مستغلات است . (از المنجد). و رجوع به مغل و مستغلات شود.
مغلاطلغتنامه دهخدامغلاط. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار غلطگوی و غلطکن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار غلطگوی و کثیرالغلط. (ناظم الاطباء). بسیارغلط. (از اقرب الموارد).
مغیلاتواژهنامه آزادفارسی ریشه شناسی اسم امُ غیلان ، درختچه خار دار که در بیابان ها می روید . اسم 1-مُغیلان 2- درختچه ای با خارها ، بسیار ، خار شتر
گران خریدنلغتنامه دهخداگران خریدن . [ گ ِ خ َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به بهای بسیار خریداری کردن . مقابل ارزان خریدن . اِرهان . مغالات . (تاج المصادر بیهقی ).