مغالطهلغتنامه دهخدامغالطه . [ م ُ ل َ طَ / ل ِ طِ ] (از ع ، اِمص ) مغالطة. مغلطه با همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغالطة شود. || (اصطلاح منطق ) عبارت است از قیاس که فاسد باشد به واسطه ٔ اختلال شرطی معتبر در انتاج به حسب کمیت یا کیفیت یا از جهت صورت یا ماده
مغالثةلغتنامه دهخدامغالثة. [ م ُ ل َ ث َ ] (ع مص ) رویاروی جنگ کردن و پیکارنمودن با دشمن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مغالطةلغتنامه دهخدامغالطة. [ م ُ ل َ طَ ] (ع مص ) باکسی غلط آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). غلاط. به غلط انداختن و یکدیگر را غلط دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به غلط افکندن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مغالطه کردنلغتنامه دهخدامغالطه کردن . [ م ُ ل َ طَ / ل ِ طِ ک َ دَ ](مص مرکب ) سفسطه کردن : اول مرتبه بعضی ازحکام ولایات و سرکردگان مغالطه خواهند کرد. (منشآت قائم مقام چ قائمقامی ص 154). و رجوع به مغالطه شود.
مغالطه کردنلغتنامه دهخدامغالطه کردن . [ م ُ ل َ طَ / ل ِ طِ ک َ دَ ](مص مرکب ) سفسطه کردن : اول مرتبه بعضی ازحکام ولایات و سرکردگان مغالطه خواهند کرد. (منشآت قائم مقام چ قائمقامی ص 154). و رجوع به مغالطه شود.
مغالطیلغتنامه دهخدامغالطی . [ م ُ ل َ / م ُل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مغالطه : قیاس مغالطی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغالطه شود. || آنکه مغالطه کند. مغالطه کننده : بدانیم تا برهانی کدام است و جدلی کدام است و مغالطی کدام است
مغالطه کردنلغتنامه دهخدامغالطه کردن . [ م ُ ل َ طَ / ل ِ طِ ک َ دَ ](مص مرکب ) سفسطه کردن : اول مرتبه بعضی ازحکام ولایات و سرکردگان مغالطه خواهند کرد. (منشآت قائم مقام چ قائمقامی ص 154). و رجوع به مغالطه شود.