مغتنملغتنامه دهخدامغتنم . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) غنیمت شمرده شده و هر چیز گرانمایه که به آسانی دستیاب نشود و هر چیز با قدر و قیمت و نفیس . (از ناظم الاطباء). غنیمت پنداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : غصه مفزای سران را به ستیزخاصه کانفاس سران مغتنم است . <p cl
مغتنملغتنامه دهخدامغتنم . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) غنیمت شمارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغتنام شود. || دارای غنیمت و توانگر شده و دولتمند. (ناظم الاطباء).
ارزشمندفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرارزش، ثمین، قیمتی، گران، گرانبها، معتبر، نفیس ۲. مغتنم ≠ بیارزش، رخیص، کمبها
باارزشفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارجمند، بااعتبار، بااهمیت ۲. قیمتی، نفیس، ارزشمند، گرانبها ≠ بیارزش ۳. مغتنم، مهم