مغرضلغتنامه دهخدامغرض . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) تهی شده . خالی گشته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مغرضلغتنامه دهخدامغرض . [ م َ رِ ] (ع اِ) فرود سینه ٔ شتر و جانب شکم اسفل اضلاع . ج ، مغارض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرود سینه ٔ شتر و جانب شکم از زیر اضلاع . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغرضلغتنامه دهخدامغرض . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بدخواه . و بدنفس و بدفطرت و کسی که دارای غرض و کینه باشد. (ناظم الاطباء). این کلمه که معمولاً به معنی صاحب غرض استعمال می شود، در لغت عرب بدین معنی نیست و معانی دیگری دارد. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال دوم شماره ٔ 1</
مغردلغتنامه دهخدامغرد. [ م ُ غ َرْ رِ ] (ع ص ) آنکه بلند بردارد آواز را و طرب انگیز سازد و در گلو گرداند آواز را. (از منتهی الارب ). آوازخواننده و سرودگوینده و طرب آورنده . (ناظم الاطباء).
مغردلغتنامه دهخدامغرد. [ م ُ غ َرْ رِ / م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) بعید. (منتهی الارب ). دور و بعید. (ناظم الاطباء).
مغارضلغتنامه دهخدامغارض . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرِض . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرض شود.
مغاریدلغتنامه دهخدامغارید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مُغرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مغرود، نوعی سماروغ . (آنندراج ).
مغرضانهلغتنامه دهخدامغرضانه . [ م ُ رِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی غرض ورزی . و رجوع به مغرض شود.
مغارضلغتنامه دهخدامغارض . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرِض . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرض شود.
مغرضانهلغتنامه دهخدامغرضانه . [ م ُ رِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی غرض ورزی . و رجوع به مغرض شود.