مغرملغتنامه دهخدامغرم . [ م َ رَ ] (ع مص ) تاوان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). غَرم . غرامة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و من الاعراب من یتخذ ما ینفق مغرماً و یتربص بکم الدوائر علیهم دائرة السوء واﷲ سمیع علیم . (قرآن 99/9<
مغرملغتنامه دهخدامغرم . [ م ُ رَ ] (ع ص ) گرفتار دین و تاوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد گرفتار وام .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گران وام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || شیفته ٔ دوستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد اسیر دوستی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آزمند چیزی
مغرمفرهنگ مترادف و متضاد۱. وامدار، مقروض، مدیون ۲. غرامتگیرنده، تاوانستان ۳. گرفتار، شیفته، اسیر محبت
مَّغْرَمٍفرهنگ واژگان قرآنكسي كه بي جهت مجبور به پرداخت خسارتي كه خود مسببش نبوده شود - ضرر و خسارتي که انسان بدون اينکه جنايت و يا خيانتي مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد (کلمه غُرم به معني ضرر و خسارتي است که انسان بدون اينکه جنايت و يا خيانتي مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد در نتيجه کلمه مغرم به معناي چنين کسي خو
مغارملغتنامه دهخدامغارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرَم .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرم شود.
مغارملغتنامه دهخدامغارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرَم .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرم شود.
تاوانفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم ۲. عوض، مابهازا، جریمه
مَّغْرَمٍفرهنگ واژگان قرآنكسي كه بي جهت مجبور به پرداخت خسارتي كه خود مسببش نبوده شود - ضرر و خسارتي که انسان بدون اينکه جنايت و يا خيانتي مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد (کلمه غُرم به معني ضرر و خسارتي است که انسان بدون اينکه جنايت و يا خيانتي مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد در نتيجه کلمه مغرم به معناي چنين کسي خو
تابانفرهنگ مترادف و متضاد۱. براق، تابنده، تابناک، درخشنده، درخشان، رخشان، رخشنده، روشن، فروزان، لامع، متجلی، مشعشع، مضیء، منیر ≠ بینور، تاریک، مستنیر ۲. تاوان، خسارت، غرامت، مغرم