مغیرلغتنامه دهخدامغیر. [ م ُ ] (ع ص ) جیش مغیر؛ لشکر غارت کننده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). غارت کننده . (غیاث ) : که حرم با هرچه دارم گو بگیرتا نگیرد حاصل من هر مغیر. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).
مغیرلغتنامه دهخدامغیر. [ م َ ] (ع ص ) شیر که در آن سرخی خون باشد. (منتهی الارب ). شیر به خون آمیخته . (ناظم الاطباء). شیر سرخ به خون آمیخته . (از اقرب الموارد). || آب داده . (آنندراج ). با باران آب داده . (ناظم الاطباء).
مغیرلغتنامه دهخدامغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته . (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره ٔ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثة المصدور چ ی
مغیرلغتنامه دهخدامغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تغییردهنده . دیگرگون کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم . (قرآن 53/8). || ناپاید
میغرلغتنامه دهخدامیغر. [ غ َ ] (ع اِ) (از «وغ ر») میقات و هنگام کار. (ناظم الاطباء). میقات . میعاد. (اقرب الموارد). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). میغرة. || جای کار. (ناظم الاطباء). میغرة. رجوع به میغرة شود.
مغرلغتنامه دهخدامغر. [ م َ ] (ع مص ) شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). رفتن و بشتافتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مغر فی البلاد مغراً؛ رفت در شهرها و به شتاب رفت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رأیته یمغر به بعیره ؛ دیدم او را با شترش که به شتاب می رفت . (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
مغرلغتنامه دهخدامغر. [ م َ غ َ ] (ع ص ) رنگی است سرخ غیرخاص یا سرخی تیره ٔ سپیدی آمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنگ سرخ غیرخالص و یا سرخ تیره ٔ سپیدی آمیخته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغائرلغتنامه دهخدامغائر. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مغارة به معنی غار. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : در مغائر آن خرد و بزرگ غرق می گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 425).
مغیربانلغتنامه دهخدامغیربان . [ م ُ غ َ رِ ] (ع اِ مصغر)مصغر مَغرِبان . ج ، مغیربانات . (منتهی الارب ). مصغر مغربان به معنی جای فروشدن آفتاب . (آنندراج ). جای فروشدن آفتاب و مغرب . ج ، مغیربانات . (ناظم الاطباء). || وقت فروشدن خورشید. (مهذب الاسماء): لقیته مغیربان الشمس و مغیرباناتها؛ او را به ه
مغیرباناتلغتنامه دهخدامغیربانات . [ م ُ غ َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مغیربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مغیربان شود.
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) ارض مغیرة؛ زمین آب داده و ارض مغیورة نیز و بنابر اصل چنین است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). زمین آب خورده از باران . (ناظم الاطباء).
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن اخنس بن شریف الثقفی . صحابی شاعر است و در «یوم الدار» باعثمان بن عفان کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1060).
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن امیه . پدر ام السلمه زوجه ٔ رسول (ص ) است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
برگردانندهلغتنامه دهخدابرگرداننده . [ ب َ گ َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ردکننده . برگشت دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). عاطِف . (از منتهی الارب ). || تغییردهنده . مغیّر. || واژگون کننده . (فرهنگ فارسی معین ).
جسرمیرلغتنامه دهخداجسرمیر. [ ج ِ رِ ] (اِخ ) مغیر (مصحف ) جسلمیر که نام شهری است مابین ملک تته که دارالملک سند است و ماروار که از هند است . (آنندراج ) : نوچه ای کز جسرمیر آید به گلزار بهشت از نزاکت جا بروی دیده ٔ عبهر کند.ملاطغرا (از آنندراج
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن احمدبن یحیی بن مغیره ٔ ثقفی مکنی به ابوالغیث . راوی بود و از ابویعقوب بحری و از پدرش ابوعلی بن مغیر و جز آن دو روایت کرد و بسال 389 هَ . ق . درگذشت . (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص <span class="h
منج زراوشانلغتنامه دهخدامنج زراوشان . [ م ُ ج ِ زِ وِ ] (اِمرکب ) تخم گلی است که آن را خیری می گویند. (برهان ) (آنندراج ). تخم گل خیری . (ناظم الاطباء). تخم خیری . (الفاظ الادویه ). تخمی است شبیه به نانخواه و سرخ و بالیده تر از آن و نزد بعضی تخم خیری بری است . مسکر و مفرح و اکثار آن مغیر عقل است . (
مغیربانلغتنامه دهخدامغیربان . [ م ُ غ َ رِ ] (ع اِ مصغر)مصغر مَغرِبان . ج ، مغیربانات . (منتهی الارب ). مصغر مغربان به معنی جای فروشدن آفتاب . (آنندراج ). جای فروشدن آفتاب و مغرب . ج ، مغیربانات . (ناظم الاطباء). || وقت فروشدن خورشید. (مهذب الاسماء): لقیته مغیربان الشمس و مغیرباناتها؛ او را به ه
مغیرباناتلغتنامه دهخدامغیربانات . [ م ُ غ َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مغیربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مغیربان شود.
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) ارض مغیرة؛ زمین آب داده و ارض مغیورة نیز و بنابر اصل چنین است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). زمین آب خورده از باران . (ناظم الاطباء).
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن اخنس بن شریف الثقفی . صحابی شاعر است و در «یوم الدار» باعثمان بن عفان کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1060).
مغیرةلغتنامه دهخدامغیرة. [ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن امیه . پدر ام السلمه زوجه ٔ رسول (ص ) است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تمغیرلغتنامه دهخداتمغیر. [ ت َ ] (ع مص ) شعر ابن مغراء خواندن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): مغرنا یا جریر؛ ای انشدنا لابن مغراء. (اقرب الموارد). || به گل سرخ رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد).