مفاتیحاتلغتنامه دهخدامفاتیحات . [ م َ ] (ع ص ) ج ِ مفاتیح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): اینق مفاتیحات ؛ ماده شتران فربه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مفتحاتلغتنامه دهخدامفتحات . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح طب ) به اصطلاح طب ، داروهایی که مجاری بسته شده را باز می کنند. (ناظم الاطباء). ج ِ مُفَتِّحَه . و رجوع به مفتحه شود.
مفاتحتلغتنامه دهخدامفاتحت . [ م ُ ت َ / ت ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مفاتحه . مفاتحة. گشایش کاری کردن . آغاز کردن چیزی را : و در حق ابوعلی و شفاعت در باب او به حضرت بخارا ابواب مفاتحت آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ <span class="hl" dir="l
مفتوحاتلغتنامه دهخدامفتوحات . [ م َ ](ع ص ، اِ) ج ِ مفتوحة. رجوع به مفتوحة شود. || (اصطلاح حساب ) در علم حساب به ماسوای باب مساحت و باب جبر و مقابله گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
مفاتیحلغتنامه دهخدامفاتیح . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مفتاح . (دهار). (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِمفتاح : که به معنی کلید است . (غیاث ). مفاتح : رأی صائب او مفاتیح مشکلات دولت و ملت بود. (سندبادنامه ص 204). و درود بر سید