مفتلغتنامه دهخدامفت . [ م ُ ] (ص ، ق ) رایگان و بدون مزد و بدون اجرت که چلمله و شایان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رایگان . به رایگان . مجان . مجاناً. بی بها. بی قیمت . آنچه بی رنج وکوشش به دست آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه بی رنج و محنت به دست آید. (آنندراج ) :</span
مفتفرهنگ فارسی معین(مُ) (ص ) 1 - رایگان ، بدون مزد. 2 - مجازاً: هر چیز لغو و بیهوده . ؛ ~چنگ کسی (کن .) ارزانی او، مال او.
مفیدلغتنامه دهخدامفید. [م ُ ] (اِخ ) عبدالرحمان نیشابوری . از علمای تشیع است . مؤلف کتاب النقض وی و برادرش ، ابوسعید محمد را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.
مفذلغتنامه دهخدامفذ. [ م ُ ف ِذذ ] (ع ص ) شاة مفذ؛ گوسپند یک بچه زاده ، و لایقال ناقة مفذ، زیرا شتر در یک شکم بیش از یک بچه نمی آورد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مُفِذَّة. (اقرب الموارد).
مفیضلغتنامه دهخدامفیض . [ م ُ ] (اِخ ) اسمی از اسماء حضرت رسول که متحقق به اسمأاﷲ است و مظهر افاضه ٔ نور هدایت است بر بندگان و واسطه در فیض است . (فرهنگ اصطلاحات عرفانی تألیف سجادی ).
مفیدلغتنامه دهخدامفید. [ م ُ ] (اِخ ) (خواجه ...) عبدالجبار قزوینی . از علمای تشیع است . مؤلف کتاب النقض وی را ازمتأخران می شمارد. و رجوع به کتاب النقض ص 51 شود.
مفتصللغتنامه دهخدامفتصل . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) کسی که نهال خرما از جایش به جای دیگری برد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به افتصال شود.
مفتصللغتنامه دهخدامفتصل . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) کسی که نهال خرما از جایش به جای دیگری برد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به افتصال شود.
مفتلتلغتنامه دهخدامفتلت . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) به بدیهه گوینده ٔ کلام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به بدیهه و مرتجلاً سخن می گوید. (ناظم الاطباء). || ناگاه میرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به افتلات شود.
مفتضلغتنامه دهخدامفتض . [ م ُ ت َض ض ] (ع ص ) رباینده ٔ دوشیزگی و بکارت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به افتضاض شود.
مفتصعلغتنامه دهخدامفتصع. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) غلاف نره برگرداننده ٔ کودک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه غلاف نره را به روی حشفه برمی گرداند. (ناظم الاطباء). || به قهر گیرنده همه ٔ حق خود را از کسی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
حرف مفتلغتنامه دهخداحرف مفت . [ ح َ ف ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن پوچ . سخن بی پا. حرف پوچ . گفته ٔ بیهوده . حرف بی هوده . حرف بی ارزش . || بی ارزش از هر چیز که باشد.
تاسمفتلغتنامه دهخداتاسمفت . [ س ِ ف َ ] (معرب ، اِ) بزبان بربری حماض است . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ). اترج . ترنج . (اختیارات بدیعی ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمقت و حماض و اترج و ترنج شود.
یامفتلغتنامه دهخدایامفت . [ م ُ ] (ص مرکب ) (مرکب از یا حرف ندا + مفت ) در تداول عوام ، مفت . رایگان و بادآورده : پول یامفت به کسی نمیدهیم .- یامفت یامفت گفتن ؛ تعبیری طعن آمیز عمل خواهنده ٔ بی رنج و رایگان را.- || سبحه گردانیدن به ریا و قصد فریفتن و انتفاع از
حرف مفتدیکشنری فارسی به انگلیسیblab, chitchat, claptrap, comment, gab, gossip, lip service, tale, talk, tittle-tattle