مفترضلغتنامه دهخدامفترض . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) فرموده ٔ خدای . (مهذب الاسماء) (السامی ). فریضه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : پس نکو گفت آن رسول خوش جوازذره ای عقلت به از صوم و نماززآنکه عقلت جوهر این دو عرض این
مفترضفرهنگ فارسی معین(مُ تَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) فرض کرده شده ، واجب گردیده ، فریضه کرده شده . 2 - (ص .) واجب ، لازم .
مفترطلغتنامه دهخدامفترط. [ م ُت َ رِ ] (ع ص ) آنکه فرزند نارسیده از وی فوت گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
مفتریاتلغتنامه دهخدامفتریات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُفتَری ̍. فرابافته ها. سخنان بربافته . کلمات بهم بربافته : أم یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اﷲ اًن کنتم صادقین . (قرآن 13/11). پس آن وز
مفطراتلغتنامه دهخدامفطرات . [ م ُ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفطرة.- مفطرات روزه ؛ آنچه روزه را بشکند. چیزهایی که روزه را باطل کند، از قبیل خوردن ، آشامیدن ، جماع ، فروبردن گرد و غبار غلیظ، کذب بر خداو رسول و جز اینها. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مفترضاتلغتنامه دهخدامفترضات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفترضة. فرایض . واجبات . لوازم : به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفترضات خدمت است تا اکنون عنان قلم کشیده داشته است . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl
مفترضةلغتنامه دهخدامفترضة. [ م ُ ت َ رَ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفترض . ج ، مفترضات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفترض و مفترضات شود.
افتراضلغتنامه دهخداافتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریضه کردن و واجب گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان . (از اقرب الموارد). واجب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فَرض . (یادداشت مؤلف ). مفترض الطاعة؛ آنکه اطاعت امر او واجب است . || ن
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آنچه لاحق گردد مردم را از بیماری و جز آن . و گزند. (منتهی الارب ). آنچه از مرض و غیره بر انسان عارض شود. (از اقرب الموارد). بیماری و رنجی که بسبب رنجی حادث شود چنانکه صداع که بسبب تب حادث شود و تب که بسبب وجعی پیدا گردد. (غیاث اللغات ). || مال دنیا. (م
مفترضاتلغتنامه دهخدامفترضات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفترضة. فرایض . واجبات . لوازم : به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفترضات خدمت است تا اکنون عنان قلم کشیده داشته است . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl
مفترضةلغتنامه دهخدامفترضة. [ م ُ ت َ رَ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفترض . ج ، مفترضات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفترض و مفترضات شود.