مفرطلغتنامه دهخدامفرط. [ م ُ رَ ] (ع ص )فراموش کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). فراموش کرده شده . ترک شده و گذاشته شده . (ازناظم الاطباء). || اول و از پیش گذشته شده و منه قوله تعالی : و أنهم مفرطون ؛ ای منسیون مترکون فی النار او مقدمون معجلو
مفرطلغتنامه دهخدامفرط. [ م ُ رِ ] (ع ص ) از حد درگذرنده و مجازاً به معنی کثیر و بسیار. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه از حد می گذراند و از حد گذشته و بسیار فراوان . (ناظم الاطباء). افراطکننده . مبالغه کننده ٔ در کار. درگذرنده از حد کمال . گزافه کار، مقابل مُفَرِّط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span
مفرطلغتنامه دهخدامفرط. [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) تقصیرکننده . کوتاهی کننده در کار. ناقص از حد کمال ، مقابل مُفرِط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.
مفرطدیکشنری عربی به فارسیمفرط , بيش ازاندازه , گزافگر , غيرمعقول , عجيب , غريب , گزاف , بي اعتدال , زياد
مفرطفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی چیزی که از حدواندازه تجاوز کند؛ افراطکننده؛ ازحدگذشته.۲. بسیار؛ فراوان.
مفردلغتنامه دهخدامفرد. [ م ُ رَ ] (ع ص ) تنها. مجرد. (از ناظم الاطباء). تنها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون کار خود امروز در این خانه بسازم مفرد بروم خانه سپارم به تو فردا. ناصرخسرو.همه را بازداشت و برادران را از یکدیگر جدا کرد
مفردلغتنامه دهخدامفرد. [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) فقیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه تفقه کند. (از اقرب الموارد). || کرانه گزین و گوشه گیر ازمردم جهت نگاه داشت امر و نهی خدای و منه طوبی للمفردین و سبق المفردون و هم المهتزون بذکر اﷲ تعالی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از
مفرضلغتنامه دهخدامفرض . [ م ِ رَ ] (ع اِ) آهنی که بدان رخنه کنند و برند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مفراض . (اقرب الموارد).
مفرضلغتنامه دهخدامفرض . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کسی که به فرایض (احکام تقسیم ارث ) معرفت داشته باشد و اهل مصر چنین کسی را مفرض و فارض نامند و عراقیان او را فرائضی و فرضی گویند و ابوطیبه عبدالملک بن نصیر المفرض الحسینی به این نسبت مشهور است . (از الانساب سمعانی ج 2
مفردلغتنامه دهخدامفرد. [ م ُ ف َرْ رَ ] (ع ص ) مهره ٔ به زر در رشته کشیده ٔ فصل یافته به شبه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهره های زر به رشته کشیده که در میان آنها مروارید و شبه و جزآن فاصله باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرطحلغتنامه دهخدامفرطح . [ م ُ ف َ طَ ] (ع ص ) سرپهن . (مهذب الاسماء): رأس مفرطح ؛ سر پهناور. (منتهی الارب ). (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). عریض . (بحر الجواهر).
مفرطحةلغتنامه دهخدامفرطحة. [ م ُ ف َ طَ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مفرطح . پهن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.
مفرطملغتنامه دهخدامفرطم . [ م ُ ف َ طَ ] (ع ص ) موزه ٔ بینی دراز. (آنندراج ) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مدخل بعد شود.
مفرطمةلغتنامه دهخدامفرطمة. [ م ُ ف َ طَ م َ ] (ع ص ) خفاف مفرطمة؛ موزه های بینی دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود.
چرای مفرطovergrazingواژههای مصوب فرهنگستانچرای پیوسته و بیش از ظرفیت بازیابی پوشش گیاهی که باعث تخریب مرتع میشود
مفرطحلغتنامه دهخدامفرطح . [ م ُ ف َ طَ ] (ع ص ) سرپهن . (مهذب الاسماء): رأس مفرطح ؛ سر پهناور. (منتهی الارب ). (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). عریض . (بحر الجواهر).
مفرطحةلغتنامه دهخدامفرطحة. [ م ُ ف َ طَ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مفرطح . پهن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.
مفرطملغتنامه دهخدامفرطم . [ م ُ ف َ طَ ] (ع ص ) موزه ٔ بینی دراز. (آنندراج ) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مدخل بعد شود.
مفرطمةلغتنامه دهخدامفرطمة. [ م ُ ف َ طَ م َ ] (ع ص ) خفاف مفرطمة؛ موزه های بینی دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود.
چرای مفرطovergrazingواژههای مصوب فرهنگستانچرای پیوسته و بیش از ظرفیت بازیابی پوشش گیاهی که باعث تخریب مرتع میشود