مفروقلغتنامه دهخدامفروق . [ م َ ] (ع ص ) جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- لفیف مفروق . رجوع به لفیف شود.- وتد مفروق ؛ (اصطلاح عروض ) در اصطلاح عروضیان ، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الم
مفروغلغتنامه دهخدامفروغ . [ م َ ] (از ع ، ص ) فارغ شده . خلاص شده . (از ناظم الاطباء).- مفروغ شدن حساب ؛ فارغ شدن از حساب و پرداختن حساب و تمام کردن حساب . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب های بعد شود.- مفروغ عنه ؛ پرداخته . انجام شده .
مفروکلغتنامه دهخدامفروک . [ م َ ] (ع ص ) مالیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیررنگ هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پررنگ و سیررنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر شکافته و بریده دوش و کفته پی درون لب پایین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شتر
مفروق منهلغتنامه دهخدامفروق منه . [ م َ قُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بزرگتر که عدد خرد را از آن بیرون کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کاهش یاب . (فرهنگستان ). و رجوع به مفروق شود.
امره مفروقلغتنامه دهخداامره مفروق . [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) نام محلی است در زمین بنی یربوع . (از معجم البلدان ).
تجنیس مفروقلغتنامه دهخداتجنیس مفروق . [ ت َ س ِ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تجنیس مرکب شود.
مفروق منهلغتنامه دهخدامفروق منه . [ م َ قُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بزرگتر که عدد خرد را از آن بیرون کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کاهش یاب . (فرهنگستان ). و رجوع به مفروق شود.
امره مفروقلغتنامه دهخداامره مفروق . [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) نام محلی است در زمین بنی یربوع . (از معجم البلدان ).
تجنیس مفروقلغتنامه دهخداتجنیس مفروق . [ ت َ س ِ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تجنیس مرکب شود.
مفروق منهلغتنامه دهخدامفروق منه . [ م َ قُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بزرگتر که عدد خرد را از آن بیرون کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کاهش یاب . (فرهنگستان ). و رجوع به مفروق شود.
نامفروقلغتنامه دهخدانامفروق . [ م َ ] (ص مرکب )چیزی که تفریق و جدائی آن ممتنع باشد. غیرقابل تفریق . تقسیم ناشده . (ناظم الاطباء). جدانا شده . نامفروز.
امره مفروقلغتنامه دهخداامره مفروق . [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) نام محلی است در زمین بنی یربوع . (از معجم البلدان ).
تجنیس مفروقلغتنامه دهخداتجنیس مفروق . [ ت َ س ِ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تجنیس مرکب شود.