مفعولیلغتنامه دهخدامفعولی . [ م َ ] (حامص ) کرده شدگی . (ناظم الاطباء). مفعول بودن . حالت و چگونگی مفعول . انجام شدگی : تواند فاعل مجبور نادان که مفعولی کند دانا مخیر.ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 183).مف
نعت مفعولیلغتنامه دهخدانعت مفعولی . [ ن َ ت ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صفت و رجوع به اسم مفعول شود.
حالت مفعولیaccusative case, accusativeواژههای مصوب فرهنگستانحالت مفعولِ صریحِ فعل متعدی متـ . مفعولی
مفعولیتلغتنامه دهخدامفعولیت . [ م َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، حالت کسی که مفعول شده باشد. || تحمل و بردباری . (ناظم الاطباء).
نعت مفعولیلغتنامه دهخدانعت مفعولی . [ ن َ ت ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صفت و رجوع به اسم مفعول شود.
حالت مفعولیaccusative case, accusativeواژههای مصوب فرهنگستانحالت مفعولِ صریحِ فعل متعدی متـ . مفعولی
مفعولیتلغتنامه دهخدامفعولیت . [ م َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، حالت کسی که مفعول شده باشد. || تحمل و بردباری . (ناظم الاطباء).
نعت مفعولیلغتنامه دهخدانعت مفعولی . [ ن َ ت ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صفت و رجوع به اسم مفعول شود.
حالت مفعولیaccusative case, accusativeواژههای مصوب فرهنگستانحالت مفعولِ صریحِ فعل متعدی متـ . مفعولی