مقاتلهلغتنامه دهخدامقاتله . [ م ُ ت َ / ت ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، جنگ . پیکار. نبرد. جدال . خونریزی . کشتار. (از ناظم الاطباء). مقاتلة. کشت و کشتار. زد و خورد. قتال . محاربه . مواقعه . مناجزه . (یادداشت به
مقاتلهلغتنامه دهخدامقاتله . [ م ُ ت ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مردان جنگی . جنگجویان . مقاتلة : از آن جمله شصت هزار هزار درهم به عطیه و بخشش به مقاتله و اهل حرب می دادند. (تاریخ قم ص 182). و رجوع به مقاتل
مقاتلیهلغتنامه دهخدامقاتلیه . [ م ُ ت ِ لی ی َ ] (اِخ ) یکی از فرق دهگانه ٔمشبهه . (بیان الادیان ). اصحاب مقاتل بن سلیمان ، فرقه ای از مذهب مشبهه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یاران مقاتل بن سلیمان هستند که معتقد بود خدا جسمی از جسمهاست و وی را گوشت و خون است و او هفت و
مقاتلةلغتنامه دهخدامقاتلة. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع مص ) کشش و کارزار کردن با کسی . قِتال . قیتال . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || از نیکی دور گردانیدن خدای کسانی را و ملعون گردانیدن ایشان و گویند قاتلهم اﷲ. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قاتله اﷲ؛ خدای
مقاتلةلغتنامه دهخدامقاتلة. [ م ُ ت ِ ل َ ] (ع اِ) مردان جنگی . (السامی ) (مهذب الاسماء). کشش و کارزار کنندگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تاء در این کلمه علامت تأنیث است به اعتبار جماعت و واحد آن مقاتل است . (ازاقرب الموارد). و رجوع به مقاتله (از ع ، اِ) شو
مکاتلةلغتنامه دهخدامکاتلة. [ م ُ ت َ ل َ ] (ع مص ) کاتله اﷲ مکاتلة؛ از نیکی دور دارد او را خدای و ملعون گرداند او را خدای . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج )؛ خدای او را بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتعة شود.
مقاتلیلغتنامه دهخدامقاتلی . [ م ُ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به مقاتل که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ).
مقاتللغتنامه دهخدامقاتل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مقاتله و کارزار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). با هم کارزار کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به مقاتلة شود.
مزاحففرهنگ فارسی معین(مُ حَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مقاتله شده . 2 - بحر یا رکنی که در آن حرفی کم یا زیاده شده باشد.