مقاللغتنامه دهخدامقال . [ م َ ] (ع مص ) گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قول . قیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِ) گفتگو. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخنگویی . سخن . گفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و سخن ایشان بشنوم و بدانم مقال و سیرت و
مئکاللغتنامه دهخدامئکال . [ م ِءْ ] (ع اِ) آلت خوردن مانند چمچه و جز آن . (منتهی الارب ). ابزاری که بدان غذا خورند مانند چمچه و جز آن .(ناظم الاطباء). ملعقه . ج ، مآکیل . (اقرب الموارد).
مکاللغتنامه دهخدامکال . [ م َ ] (ع مص ) پیمودن پیمانه . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن و سنجیدن . (آنندراج ). کَیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کیل شود.
مکاللغتنامه دهخدامکال . [ م ُ ] (ع اِ) پیه و گویند ما بها مکال ؛ ای شحم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
میکائیللغتنامه دهخدامیکائیل . (اِخ ) میکال . نام فرشته ٔ روزی . (از منتهی الارب ، ماده ٔ م ک ل ). فرشته ای که روزی مخلوق را می رساند و به فارسی بشتر و تشتر نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرشته ٔ روزی . (دهار). میکائین . (منتهی الارب ). فرشته ٔ روزیها. نام یکی از چهار ملک مقرب . (یادداشت مؤلف ). فرش
مقالةلغتنامه دهخدامقالة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قول . قیل . مقال . (منتهی الارب ). و رجوع به قول و مقال و مقالت شود. || (اِ) قسمتی از کتاب . (از اقرب الموارد). مبحث . (ناظم الاطباء). || گفتار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مقالت و مقاله شود.
مقالاتلغتنامه دهخدامقالات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِمقاله . سخنها. گفتارها. اقوال . بیانات : تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف از عمر چند سال میانشان فنا شدم . ناصرخسرو.من کهتر نمی گویم که آن الفاظ امثال را بکلی قذف و حذف کنند و در سلک مق
مقالیدلغتنامه دهخدامقالید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِقلاد . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کلیدها : له مقالید السموات و الأرض و الذین کفروابآیات اﷲ أولئک هم الخاسرون . (قرآن 63/39). مفاتیح خزاین بدو سپرد و مق
مقالتلغتنامه دهخدامقالت . [ م َ ل َ ] (ع اِ) گفتار. (غیاث ). مقالة. سخن . گفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرکه حجت خواهدت آری جوابش تیغ تیزحجت ار تیغ است و بس درس و مقالت چیست پس . ناصرخسرو.بانوسخنان او کهن گشت آن شهره مقال
descantedدیکشنری انگلیسی به فارسیdescanted، به درازا بحی کردن، زیاد سخن راندن، بسط مقال دادن، اواز زیر خواندن، ازادانه انتقاد کردن
descantingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، به درازا بحی کردن، زیاد سخن راندن، بسط مقال دادن، اواز زیر خواندن، ازادانه انتقاد کردن
descantsدیکشنری انگلیسی به فارسیخستگی ناپذیر، نوعی اواز، به درازا بحی کردن، زیاد سخن راندن، بسط مقال دادن، اواز زیر خواندن، ازادانه انتقاد کردن
مقالةلغتنامه دهخدامقالة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قول . قیل . مقال . (منتهی الارب ). و رجوع به قول و مقال و مقالت شود. || (اِ) قسمتی از کتاب . (از اقرب الموارد). مبحث . (ناظم الاطباء). || گفتار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مقالت و مقاله شود.
مقالاتلغتنامه دهخدامقالات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِمقاله . سخنها. گفتارها. اقوال . بیانات : تا چون به قال و قیل و مقالات مختلف از عمر چند سال میانشان فنا شدم . ناصرخسرو.من کهتر نمی گویم که آن الفاظ امثال را بکلی قذف و حذف کنند و در سلک مق
مقالیدلغتنامه دهخدامقالید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِقلاد . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از محیط المحیط). کلیدها : له مقالید السموات و الأرض و الذین کفروابآیات اﷲ أولئک هم الخاسرون . (قرآن 63/39). مفاتیح خزاین بدو سپرد و مق
مقالتلغتنامه دهخدامقالت . [ م َ ل َ ] (ع اِ) گفتار. (غیاث ). مقالة. سخن . گفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرکه حجت خواهدت آری جوابش تیغ تیزحجت ار تیغ است و بس درس و مقالت چیست پس . ناصرخسرو.بانوسخنان او کهن گشت آن شهره مقال
حسن مقاللغتنامه دهخداحسن مقال . [ ح ُ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نیکوگفتاری . خوش صحبتی . خوش بیانی : چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال .سعدی .
زبان مقاللغتنامه دهخدازبان مقال . [ زَ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبان سرایش . زبان قال : کند هر آینه غیبت حسود کوته دست که در معاینه گنگش بود زبان مقال .سعدی (گلستان ).
قال و مقاللغتنامه دهخداقال و مقال . [ ل ُ م َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. هیاهو : من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو.حافظ.