مقتصلغتنامه دهخدامقتص . [ م ُ ت َص ص ] (ع ص ) قصاص گیرنده و قصاص دادن خواهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه قصاص دادن میخواهد و آنکه در پی قصاص می شود. (ناظم الاطباء). || آنکه برپی کسی می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روایت کننده ٔ سخن بر روش آن . (آنندراج
مکتزلغتنامه دهخدامکتز. [ م ُ ت َزز ] (ع ص ) ورترنجیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورترنجیده شده از سرما. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکتزاز شود.
مکتظلغتنامه دهخدامکتظ. [ م ُ ت َظظ ] (ع ص ) رنجور از امتلای طعام و پرشدگی شکم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وادی پرشده از سیل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتظاظ شود.
مکتسیلغتنامه دهخدامکتسی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) جامه پوشیده . (مهذب الاسماء). پوشنده و گلیم در برکشنده . (غیاث ) (آنندراج ). کسوت پوشیده و آن که خود را لباس می پوشاند. (ناظم الاطباء) : هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود.(مرزبان نامه چ قزوینی
مقتصدلغتنامه دهخدامقتصد. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) میانه رو درنفقه ٔ عیال ، یعنی نه مسرف نه تنگ گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میانه رو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه از افراط و تفریط بپرهیزد. آنکه میان سابق و ظالم باشد، چه ظالم لنفسه اصحاب مشئمه اند و
مقتصرلغتنامه دهخدامقتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) بسنده کننده و نگذرنده از چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن . (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود.- مقتصر علی ازار ؛ خشنود است از ازار که م
ابوشجاعلغتنامه دهخداابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) روذراوری . محمّدبن الحسین بن محمّدبن عبداﷲبن ابراهیم همدانی ملقب به ظهیرالدین مؤیدالدوله صفی امیرالمؤمنین . او یکی از وزرای بنی عباس و از صلحاء و علماء روزگار خویش بود. و در فقه و حدیث و نحو و تاریخ تصانیف نافعه دارد. وی را ذیلی است بر تجارب الام
مقتصدلغتنامه دهخدامقتصد. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) میانه رو درنفقه ٔ عیال ، یعنی نه مسرف نه تنگ گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میانه رو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه از افراط و تفریط بپرهیزد. آنکه میان سابق و ظالم باشد، چه ظالم لنفسه اصحاب مشئمه اند و
مقتصرلغتنامه دهخدامقتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) بسنده کننده و نگذرنده از چیزی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن . (ناظم الاطباء). رجوع به اقتصار شود.- مقتصر علی ازار ؛ خشنود است از ازار که م