مقدمه چینیلغتنامه دهخدامقدمه چینی . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) تمهید مقدمه .ذکر مقدمه برای بیان مطلبی . و رجوع به مقدمه شود.- مقدمه چینی کردن ؛ تمهید مقدمه کردن . برای بیان مطلبی مقدمه
مقدمهلغتنامه دهخدامقدمه . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) اول از هر چیزی و جزء پیشین و نخستین از هر چیزی . (ناظم الاطباء).- در مقدمه ؛ از پیش . پیشاپیش . جلوتر :
مقدمةلغتنامه دهخدامقدمة. [ م ُ دِ م َ / م ُ ق َدْ دَ م َ ] (ع اِ) مقدمةالرحل ؛ پیش پالان اشتر. (مهذب الاسماء). چوب پیش پالان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقدمةلغتنامه دهخدامقدمة. [ م ُ دِ م َ / م ُ ق َدْ دِ م َ] (ع اِ) نوعی از شانه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقدمةلغتنامه دهخدامقدمة. [ م ُ ق َدْ دِ م َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . || پیشانی . || موی پیشانی . || شتر که اول بار آورد و آبستن گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه شی ٔ بر آن متوقف باشد، خواه توقف عقلی باشد و خواه توقف عادی یا جعلی . (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات
مقدمةًلغتنامه دهخدامقدمةً. [ م ُ ق َدْ دِ م َ تَن ْ ] (ع ق ) در مقدمه . بعنوان مقدمه . درآغاز : آدابی است که در علم شریف انساب ، مقدمةً عنوان می کنند. (المآثر والاَّثار ص 116). و رجوع به مقدمه شود.
پیش فرض گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رض گذاشتن، فرض کردن، مبتدا گذاشتن، مسلّم گرفتن مقدمهچینی کردن، آغاز کردن
افتتاحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم اح، پردهبرداری، پیشقدمی افتتاحیه، اولین اجرا، حرکتاول، گام اول، اولین بار، جرم اول، اولین اشتباه، اولین خطا، گامبی سفر اول مقدمهچینی زفاف بذرپاشی، تخم کاشتن، بارآوری گشایش ◄ افتتاح
پیشدرآمدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم د، درآمد، مقدمه، مقدمات، دیباچه، پیشگفتار، [ متن 589]، افتتاحیه، سخنرانی افتتاحیه، مقدمهچینی مَطلَع، شعر آغاز کار، نقطۀ آغاز جلو خشت اول، بنیاد تمهید، آمادگی پرلود، اوورتور ◄ قطعۀ موسیقی پیشفرض، تصور، مبتدا، اصل مسلم
آمادگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آمادگی، تدارک▼، کارآزمودگی، آزمودگی، دستگرمی آمادهسازی، اقدامات بنیادی، تمهید، بسیج، مقدمهچینی، بسترسازی، زمینهسازی تمرین، کارورزی، استاژ، کارآموزی، دورۀکارآموزی، آموزش قابلیت، صلاحیت، مهارت آمادگی جسمانی، استقامت، بنیه، توان، توانمندی، توانایی، استعداد آموختگی، دانش آمایش آب
مقدمهلغتنامه دهخدامقدمه . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) اول از هر چیزی و جزء پیشین و نخستین از هر چیزی . (ناظم الاطباء).- در مقدمه ؛ از پیش . پیشاپیش . جلوتر :
مقدمهفرهنگ فارسی عمید۱. اول چیزی؛ طلیعه.۲. مطلبی که پیش از مطلب اصلی گفته شود برای فهم مطالب دیگر.۳. آنچه در ابتدای کتاب نوشته میشود.
مقدمهدیکشنری فارسی به انگلیسیforerunner, foretaste, foreword, introduction, lead-in, preamble, preface, prelude, prolegomena, prologue
مقدمهفرهنگ فارسی معین(مُ قَ دَّ مِ) [ ع . مقدمة ] (اِ.) 1 - اول چیزی . 2 - قسمت جلوی لشکر. 3 - حادثه ، واقعه . 4 - آغاز، شروع کار.
مقدمهلغتنامه دهخدامقدمه . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) اول از هر چیزی و جزء پیشین و نخستین از هر چیزی . (ناظم الاطباء).- در مقدمه ؛ از پیش . پیشاپیش . جلوتر :
بی مقدمهلغتنامه دهخدابی مقدمه . [ م ُ ق َدْ دَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مقدمه ) بی پیشرو. || بدون دیباجه . بدون پیش درآمد. ابتدابه ساکن . || بدون سابقه .
مقدمهفرهنگ فارسی عمید۱. اول چیزی؛ طلیعه.۲. مطلبی که پیش از مطلب اصلی گفته شود برای فهم مطالب دیگر.۳. آنچه در ابتدای کتاب نوشته میشود.