مقرفلغتنامه دهخدامقرف . [ م َ رَ / م َ رِ ] (ع اِ) جای برکندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (آنندراج ).
مقرفلغتنامه دهخدامقرف . [ م ُ رِ ] (ع ص ) اسب بدنژاد. ج ، مقارف .(مهذب الاسماء). اسب و جز آن بدنژاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آنکه مادرش عربیه ٔ اصیل و پدرش غیر آن باشد بدان جهت که اقراف از طرف گشن است و هجنة از جانب ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ا
مقرولغتنامه دهخدامقرو. [ م َ رُوو ] (ع ص ) خوانده شده و خوانا و قابل خواندن . مقرؤ. (ناظم الاطباء). آنچه خوانده شود. مقروء. مَقْری ّ. (از اقرب الموارد). خوانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقرفللغتنامه دهخدامقرفل . [ م ُ ق َ ف َ ] (ع ص ) طعام مقرفل ؛ طعام با قرنفل پخته . (منتهی الارب ). طعام قرنفل دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طیب مقرفل ؛ عطری که دارای قرنفل باشد. (از اقرب الموارد).
مقارفلغتنامه دهخدامقارف . [ م َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُقرِف . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مقرف شود.
مقرفللغتنامه دهخدامقرفل . [ م ُ ق َ ف َ ] (ع ص ) طعام مقرفل ؛ طعام با قرنفل پخته . (منتهی الارب ). طعام قرنفل دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || طیب مقرفل ؛ عطری که دارای قرنفل باشد. (از اقرب الموارد).