۱. بریدهشده.
۲. چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند.
۳. کوتاه.
۴. (اسم، صفت) [مقابلِ موصل] (ادبی) در بدیع، مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آنها را سرهم نوشت؛ منفصلالحروف.
۱. سیلاب، هجا
۲. بیتآخر (غزل، قصیده)
۳. برشگاه، محل قطع
۴. مرحله، برهه ≠ مطلع
پِلکان، برش، پایه