مقطعاتلغتنامه دهخدامقطعات . [ م ُ ق َطْ طَ ] (ع ص ، اِ) پاره های جامه ٔ نیکو وجامه های کوتاه یا چادرهای نگارین . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جامه های کوتاه یا بردهای دارای نقش ونگار یا شبه جبه و مانند آن از خز. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || مقطعات الشعر؛ شعرهای سبک وزن و اشعار بح
مقاطعاتلغتنامه دهخدامقاطعات . [ م ُ طَ ] (ع اِ) ج ِ مقاطعه . مالیاتهایی که مقدار آنها بطور مقطوع و بدون رسیدگی به میزان حقیقی آنها تعیین شده باشد : بعد از آن در باب امر خراج از مساحتها با ضمانات و مقاطعات عدول کردند. (تاریخ قم ص 190). و ر
مقطوعاتلغتنامه دهخدامقطوعات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مقطوعة. رجوع به مقطوعة شود. || جأت الخیل مقطوعات ؛ آمدند سواران شتابان از پی یگدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
مقتعطلغتنامه دهخدامقتعط. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) عمامه بندنده بی درآوردن آن زیر زنخ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتعاط شود.
مقتعدلغتنامه دهخدامقتعد. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه می دارد. (ناظم الاطباء).
مقتعدلغتنامه دهخدامقتعد. [ م ُ ت َع ِ ] (ع ص ) قعده سازنده شتر را. (آنندراج ). شبانی که شتر قعده را برای خود نگاه می دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اقتعاد شود.
مقطعةلغتنامه دهخدامقطعة. [ م ُ ق َطْ طَ ع َ ] (ع ص ، اِ) پاره های جامه ٔ نیکو و جامه های کوتاه و چادرهای نگارین .(ناظم الاطباء). پاره های جامه ٔ نیکو و جامه های کوتاه . مقطعات کذلک . (منتهی الارب ). مقطعات . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و رجوع به مقطعات شود. || مقطعةالاسحار و مقطعةالسحور؛ خرگ
سایندهلغتنامه دهخداساینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه چیزی ساید : ساینده ٔ چیزی همان بسایدزینسان که بجنبش بسود ما را.ناصرخسرو (دیوان چ عبدالرسولی ، قسمت مقطعات ص 31).<b
متهجیلغتنامه دهخدامتهجی . [ م ُ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع ص ) (از «هَ ج و») آنکه حروف مقطعات خواند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آموزاننده ٔ الفبا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهجی شود.
هاجیلغتنامه دهخداهاجی . (ع ص ) هجوکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هجوگوی . || حروف مقطعات خواننده .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هجی کننده .
تهجیةلغتنامه دهخداتهجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). املا کردن و هجی نمودن . (ناظم الاطباء). هجاکردن حرف . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به هجا شود.