ترجمه مقاله

مقیم

moqim

۱. کسی که در جایی اقامت دارد.
۲. [قدیمی] برپا‌دارنده.
۳. [قدیمی] ثابت؛ پابرجا.

۱. باشنده، ساکن، ماندگار، متوطن، معتکف
۲. پیوسته، ثابت، دایم ≠ مهاجر

ترجمه مقاله